تا حالا یادم نمیاد بهم درستو درمونمحبت کرده باشهیا لباس خریده باشه یا خرج مدرسمو داده باشه بخاطر همین رفتارش دانشگاهم نتونستم برم براهمین کنار مامانم خیاطی کردم تا بتونم درامد داشته باشم تا براچندتومن نیم ساعت التماس نکنم ولی به پولی که بددست میارم چشم داره و انتظار داره بچه ای که به دنیا میاره بره براش پول بیاره بره سرکار...تا این سن مامانم با قرضو قوله برام لباس میخرید..الان یه مقدار پول جمع کردم که دوست دارم برم کلاسی جای یه مهارتی یاد بگیرم یه مقدارم جهیزیه بخرم برا خودم که نمیزاره و از من طلبکاره با وجود این رفتاراش حاظر نیستم خار به پاش بره...
هیچ رفاهی برا منو مامانمو خواهر برادرام فراهم نکرد و داداشام از سن پایین خودشون کار میکردن..راضی نداره یکی از فامیلامون بیاد خونمون چنان اخمو تخم میکنه که ادم از خجالت اب میشه ...شبا وقتی همه خوابن همه اینارو به خدا میگم کلی گریه میکنم ولی خدا هیچ کاری نمیکنه وضعیتمون بهتر شه..بعضی وقتام میگم من خیلی بچه سوسولم که با این چیزا بهم فشار امده..😔کاش همچین بچه هایی هیچوقت به دنیا نمی امدن..الانم با کلی سختی اینو تایپ کردم چون گوشیم خرابه