بابام الان خیلی دستش خالیه توی تاکسی کار میکنه باید صبح تا شب بره که ۲۰۰ تومن کار کنه.
شهر ما هم شهر کوچیکی هست همه همه رو میشناسن نمیشه به کسی رو بزنی.. چند روز پیش بابام رفته بود دنبال یه مسافری میگفت یکی از دوستاش دیدنتش بهش پوز خند زده میگفت انقدر ناراحت شده دلش شکسته ولی همش میریزه توی خودش بابام ادم درستی نماز خون هست
نمیدونم خدا دیگه کی میخواد نگاه ما بکنه مامانم انقدر التماس خدا میکنه الان داره گریه میکنه به هر کسی رو میزنه روش نمیگیره۱