من تو هفته آخر بارداری هستم استرس و گریه و افسردگی امانم رو بریده هر روزم باید پیاده روی کنم
خواهرم شهر دیگه زندگی میکنه مادربزرگ شوهرش فوت شده اومدن شهر ما
هر روز میگه بیا برو پیش بچه هام خونه مامان من برم مراسم بچه هاش بزرگن و آرومن نیاز به مراقبت ندارن مادرمم پیششون هست و اصلا خودش هم لزومی نداره هر روز بره
امروز گفتم نمیام گوشی داد دخترش وویس بفرسته که منو رام کنه