2777
2789

سلام وقت بخیر  من قبلا در مورد دوراهی زندگی ام صحبت کردم فارغ از بازدید ها و نظرات خیلی خیلی خوشحال شدم که حس نوع دوستی وجود داره و عزیزان وقت گذاشتند و کمک کردن تا بهتر تصمیم بگیرم.   دوستاتی بودند که گفتند تاپیک زدم تگ کنم واقعاً ببخشید اما من تاپیک های قبلی ام حذف کردم .   خلاصه داستان بخوام بگم من دانشجوی رشته خوبی هستم که علاقمند به ادامه تحصیل و در دنیا دخترونه خودم بزرگ شدم و خوشحال در کنار خانواده. تا اینکه وارد دانشگاه شدم و طی ماجرا هایی با هم دانشگاهی ام آشنا شدم. پسر مغرور و خوشتیپ و خوش چهره ایی که آروم آروم نزدیک شد بهم بعد گفت که قبلاً عاشق شده و دیگه دل و رمقی به عاشقی نداره چون بعد دو سال به دلایلی که من نفهمیدم با دختر خانمی که دوستش داشته بهم زد . من وقتی ماجرا فهمیدم خودم کنار کشیدم خیلی سخت بود برام . حال خوبم با فهمیدن اینکه خانم دکتر ماجرا میخواد برگرده و من خیلی راحت گذاشته شدم کنار . برای فرار از حال اون روزا وارد فضای مجازی شدم و با مردی هم صحبت شدم که روزا اول خیلی عادی در مورد کار های روزانه و موضوعات عادی صحبت می کردیم و به هیچ عنوان بحث نامربوطی نداشتیم . روزی که ایشون در یک  پروژه کاری حضور داشتند خواستند محیط کاری خودشون بهم نشون بدند ،تماس تصویری گرفتند اما دوربین من کاملا خاموش بود برای یک لحظه تصویر ایشون دیدم . اما ایشون چهره ایی از من ندیده بودند تا اینکه بهم گفتند خیلی گارد بسته حرف میزنم و تایپ جدی دارم من هم گفتم کاش کلمات با صدای خودم ادا میشد و متوجه  که لحن من در هنگام ادا کلمات به هیچ وجه اونطوری که شما فکر میکنید نیست .و اون لحظه تماس صوتی برگزار شد و کمی صحبت کردیم و هنگامی که   انتها تماس شد ایشون گفتند که می‌خوام رابطه ام با شما جدی تر بشه و من خواستم که خانواده ها در جریان ماجرا باشند و زیر نظر خانواده ها آشنایی صورت بگیره و همین اتفاق هم افتاد .اما دلم تسخیره شده کسی شده بود که خاطرات خوبی در کنارش داشتم خیلی کوتاه بود اما کنارش حالم خوب بود . من تلاش های ایشون نمی دیدم در صورتی خیلی در رفتار و اخلاق و پوشش تغییر ایجاد می کردند. برای ایشون خانواده ام خیلی مهم بودند . و با پدر و مادر من در ارتباط بودند .

نمی‌دونم من عاشق شدم یا وابسته اش نمیدونم اما همه فکرم به طور ناخودآگاه به سمت آقا محمد مهدی می رفت . چون من واقعا دوسش داشتم اما به خاطر دروغی که بهم گفته بود من کمی سرد شدم .در ی فاصله یک هفته ای تعطیلات بهم گفت برای دیدن برادرش و خانم برادرش تهران می‌ره اما برای صحبت کردن با دختر خانمی که در ابتدا دوست داشتند ، تهران رفتند که این موضوع من فهمیدم .

اما الان ایشون برگشتند و به گفته خودش با دختر مورد علاقه اش بهم زدند اما نمی‌دونم ایشون رابطه تموم کردند یا دختر خانم .


اکثریت  دوستان بهم گفتند که رابطه ام با کسی که منو در نیمکت ذخیره ها می بینه درست نیست . و من بلایی که هم دانشگاهی ام سرم در آورد دارم به نوعی با کسی که مجازی آشنا شدم در میارم و گفتند نیاز نیست که ایشون بلاک کنم و حرفی هم نزنم . و زمان بدم به خودم و زندگی .

اما این فرد دوباره با خانواده ام تماس گرفت و گفته که میخواد قبل از زمانی که من دانشگاه برم به صورت حضوری با خانواده ام صحبت کنند . و الان خانواده ام از من جواب میخوان و من درگیر ی احساس که بین قلبم و مغزم کدوم انتخاب کنم . آیا بعد از مدتی قلب دنباله رو مغز خواهد رفت یا نه .

از طرفی الان خانواده ام ازم خواستند خیلی جدی به این موضوع فکر کنم تا بلاتکلیفی از خودم دور کنم .

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

من با هم دانشگاهی ام در ارتباط ام کمی صمیمی تر از قبل . تماس و پیام هست و داخل پیام هاش بهم گفته که خیلی دوستم داره و جز آدم های مهربونم زندگی اش هستم . اما هیچ وقت در مورد آینده قطعی صحبت نمیکنه وقتی در مورد آینده خودم صحبت میکنم به خنده میگن که قصد ادامه تحصیل دارند اما خیلی پیگیر من و خواستگار من .


من به شدت از دختر یا پسری که وارد رابطه جدید بشه و از رابطه گذشته و شکست عشقی سابقش برای طرف مقابلش بگه بدم میاد شاید بد اومدن کلمه مناسبی نیست از نظرم محترم نیست چون یا انسان ضعیفیه که قدرت عبور از گذشته رو نداره و یا دوست داره در مورد احساساتس شواف کنه 

 من از این جور پسرها دوری می کردم و برام قابل احترام نبودند 

‍ «بیایید به قفسه کتابخانه دخیل ببندیم؛ دوستانی صمیمی پیدا می شوند که حاجات ما را برآورده کنند.»

 خیلی از چهره ام ، اخلاقم ، خانواده ام تعریف می‌کنه . اسم فرزند انتخابی اش بهم گفته و چون گروه خونی منو می‌دونه میگه مثلا دختر یا پسرم با ترکیب گروه خونی من و تو فلان میشه . بهم گفته مثل دو دوست کنارهم باشیم و آینده به آینده بسپاریم و من به شخصه آدم برنامه ریزی هستم و این دو راهی خیلی برام سخته


به نظر من نیازی نیست بین این دو نفر انتخاب کنید حتما زندگی کنید تا عشق واقعی خودتون را پیدا کنید 

‍ «بیایید به قفسه کتابخانه دخیل ببندیم؛ دوستانی صمیمی پیدا می شوند که حاجات ما را برآورده کنند.»
من به شدت از دختر یا پسری که وارد رابطه جدید بشه و از رابطه گذشته و شکست عشقی سابقش برای طرف مقابلش ...

سلام شب خوش ، من از دوگانه شدن حرفاش فهمیدم اما بگم که از نوع نگاهش و بی حوصلگی های محمد مهدی فهمیده بودم مشکل دار اما شکست عشقی نمیدونستم فکر میکردم به خاطر حجم درساش این خستگی اما نبود

به نظر من نیازی نیست بین این دو نفر انتخاب کنید حتما زندگی کنید تا عشق واقعی خودتون را پیدا کنید&nbs ...

دوست من این آدمی که باهاش آشنا شدم ، خیلی خصوصیات خوبی داره که قابل تامل . و الان خانواده ام ازم خواسته که جدی فکر کنم

سلام شب خوش ، من از دوگانه شدن حرفاش فهمیدم اما بگم که از نوع نگاهش و بی حوصلگی های محمد مهدی فهمیده ...

خب می تونم توصیه کنم که خودت را درگیر این ادم نکن. احساس نکن بعد از ازدواج همه چیز تغییر می کنه و باز هم تاکید می کنم نیاز به انتخاب بین این دو نفر نداری دختر فعالی هستی درست را بخون پیشرفت کن و در زمان مناسب تری که احساسات پایدارتری داری ازدواج کن 

‍ «بیایید به قفسه کتابخانه دخیل ببندیم؛ دوستانی صمیمی پیدا می شوند که حاجات ما را برآورده کنند.»

کسی که هم دانشگاهی ام خیلی خوشتیپ و خوش چهره اما با اتفاقاتی که افتاد  از آینده ام میترسم چون نامعلوم .اما از نحوه آشنایی مجازی هم میترسم اما بهم گفته ما مجازی آشنا شدیم اما چند جلسه پیش مشاور خواهیم رفت و دیدار های حضوری شکل خواهد گرفت.

بهم گفتید از کارما بترسم و محمد مهدی فراموش کنم و به امیر فرصت دیده شدن بدم . الان چکار کنم ؟

در مورد مهدی بهش بگم ؟


دوست من این آدمی که باهاش آشنا شدم ، خیلی خصوصیات خوبی داره که قابل تامل . و الان خانواده ام ازم خوا ...

امکان داره کمی در مورد خصوصیات خودت و ایشون توضیح بدی 

بخصوص موقعیت تحصیلی و شغلی خودت 

‍ «بیایید به قفسه کتابخانه دخیل ببندیم؛ دوستانی صمیمی پیدا می شوند که حاجات ما را برآورده کنند.»
کسی که هم دانشگاهی ام خیلی خوشتیپ و خوش چهره اما با اتفاقاتی که افتاد  از آینده ام میترسم چون ن ...

چرا باید بهش بگی؟ دوست سابق شما گذشته خصوصی شماست 

‍ «بیایید به قفسه کتابخانه دخیل ببندیم؛ دوستانی صمیمی پیدا می شوند که حاجات ما را برآورده کنند.»
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز