زنداداشم سه ماهه عقد کرده و من ازش بدی ندیدم و واقعا دوسش دارم 
از وقتی عقد کردن زنداداشم همش خونه بابام ایناس جوری ک من هفته ای دوبار میرم ولی اون همش اونجاست و من ازین بابت خوشحالم چون مادرم از تنهایی درومده و شده هم صحبت مادرم 
من چند روز پیش اومدم خونه بابام شب که همسرم اومد زنداداشم با همون تاپی ک تنش بود اومد جلو شوهرم 
من توقع نداشتم ک این حرکتو بزنه ولی اصلا ب روی خودم نیاوردم 
آخر شبش ب مامانم یواشکی گفتم مامان لطفا با احترام و دوستانه به زنداداش بگو که وقتی ما اینجا میایم لباس بهتر بپوشه چون لباسش یه تاپ بود ک دستاش و سفیدی سینه و گردن و همه چیش معلوم بود و بشدت تنگ بود 
مامانم در کمال ناباوری گفت مگه چشه و تو الکی حساسی و زنداداشت مثل خواهرته 
منم گفتم کی گفته خواهر من یا زنداداش من به شوهرم محرمه ؟ 
این قضیه درحالی اتفاق افتاد ک ما اصلا ازین رسما و فرهنگا نداریم تو خونمون و همیشه حد و حدود رعایت کردیم 
گذشت تا امشب مادرم زنگ زد گفت بیاید پیتزا داریم ماهم رفتیم 
من غروبی رفتم و شوهرم ساعت ۱۰ شب اومد از سرکار 
بازم زنداداشم با همون لباسه اومد جلو شوهرم 
منم آروم به مامانم در گوشش گفتم مگه تذکر ندادی بهش؟ مامانمم گفت الان بهش میگم
صداش کرد تو اتاق یواشکی بهش گفت دخترم مریم خانوم کاشکی لباستو عوض کنی جلو دامادم مناسب نیس 
اینم ناراحت شده قهر کرده رفته تو اتاق 
از ساعت ۱۰ تا الان قهره و تو اتاقه فقط اومد شام خورد و رفت  دوباره تو اتاق داداشم 
ماهم الان اومدیم خونه خودمون خیلی به شوهرم برخورده که زنداداشم چرا قهر بوده و بی احترامی کرده 
منم خیلی ناراحتم حالا مادرم از چشم من میبینه میگه تقصیر تو شد که اینجوری شد امشب 
همون موقع هم به بابام و خواهرم و داداشم گفت آبروی منو برد
دارم دق میکنم از ناراحتی