بابا از نبودنت خستم،از اینکه هنوز هم به این فکر میکنم که کاش همش خواب بود،از اینکه چرا نمیتونم کنار بیام.بابا همه فک میکنن من کنار اومدم با جای خالیت اما هیچکس نمیدونه که چقد یواشکی اومدم پیشت،یواشکی برات اشک ریختم يواشکی آز درد نبودت رفتم زیر سِرُم،بابا وقتی نیستی دیگه خودم و واسه کی لوس کنم؟ آز کی کمک بخوام که با جون و دل برام انجام بده دلم تنگ شده بپرم بغلت ولی آخه چجوری...مرسی خدا از اینکه هستی،ولی در و رو به مردم ما بَستی،آتئیست میشم بفهمم توام با اینا هم دستی....از این به بعد بگید روزِ میگم شبِ....از این به بعد اگه خداهم باشید من یکی آتئیستم:) تو چشام نگا کن و دستت و بذار تو دستم،غم و رو سیاه کن و دستت و بذار تو دستم،اگه ابر بارون بشه بارونِ بی امون بشه،دل و سر پناه کن و دستت و بذار تو دستم غزلشونم♡
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
مادربزرگ منم 31تیر امسال فوت کرد.سرطان داشت متاستاز شده بود افسوس میخورم چرا انتظار معجزه داشتم چرا فکر میکردم خوب میشه و فقط ی بار دیدمش تو بیماریش.از 1فروردین 1400 تا 1خرداد امسال که دفن شد فقط 2 بار دیدمش .اونم خیلی کم چرا اخه
تو سیاه زمستون با ی چمدون وسط خیابون آواره بودم جارو زدم جیبمو یه قهوه خریدم تا با گرماش دستامو گرم نگهدارم
مادربزرگ من ۸ ماه و ۱ روزه که نیست... هر روز هر ساعت هر دقیقه هر ثانیه دلتنگشم... همش میشینم و یه ...
اتفاقا الان از شدت دلتنگی میخواستم تو استوریم یه چیزایی بنویسم بعد گفتم بی خیال هیچکی نمیفهمه از کجا میگم... گفتم حداقل اینجا بنویسم که کسی نمیشناسم... خودمو خالی کنم