داستان اینه ک این بچه در خونشون وایساده بوده یهو یه بچه مریض و روانی واسه خنده هولش میده تو خونه همسایه اونم تو خونه اونا میخوره زمین بچه اون همسایه هم تا میخوره اون بدبختو میزنه ک چرا اومدی تو پارکینگ خونه ما
مامانم رفت جداش کنه داداشمو نکشه، مامانمم زد دستشو کبود کرد مامانمم عصبی شد یکی زد تو صورتش...مامانم میگه اصن دست خودم نبود خیلی بد میزدش هرچی التماسش کردم ولش نکرد خودمم زد