2777
2789
عنوان

ی بار ی پسری مزاحمم شد..🤦🏻‍♀️

319 بازدید | 23 پست

سه سال پیش که زمستون بود کلاس زبان داشتم بعدش من نیم‌ساعت زودتر رسیدم آموزشگاه گفتم تا کلاس شروع بشه برم تو پارک یکم دور بزنم که کاش نمیرفتم :///

داشتم قدم میزدم که دیدم ی پسره تقریبا ۱۸ سالش بود هی داشت نگام میکرد من وقتی متوجه شدم ترسیدم . همینطوری که داشتم برمیگشتم آموزشگاه پسره جلو تر از من راه میرفت هی سرشو میچرخوند نگام میکرد ولی خدایی از نگاهاش خیلی ترسیده بودم همینطوری داشت ادامه میداد که منم سریع رفتم داخل اموزشکاه ی جوری رنگم پریده بود که مدیر اونجا گفت چیزی شده منم گفتم نه ...ولی خدایی ترسیده بودم بیاد داخل آخه رفتاراش خیلی منو ترسونده بود://///🤦🏻‍♀️🚶🏻‍♀️

تاحالا براتون پیش اومده؟

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اره بابا 

بیشور تا داخل کوچه اومد دید در خونمونو 


شدی صاحب هر بند دلم 😍شدی روز و شبم ماه دلم 😍مهمون کوچولوی دلم خیلی خوش اومدی به زندگی مون🥺خدایا شکرت.  خدایا خودت مواظب مسافر کوچولوم باش😍02/6/13 بیبی چکم مثبت شد😍 
پسره با موتور تا دم خونمون باهام میومدو متلک میگفت منم چیزی نمیگفتم ،مامانم فرداش رفت به مامان گفت ج ...

این منم🥺😂😂

شبی ساحل نشین خنده ام باش که لبخند من دریای درده...!A

اره زمستون بود منتظر اتوبوس بود زودم شب میشد ساعت حدودا ۹ شب بود نشسته بودم تو ایستگاه تک و تنها یه پسره اومد نشست تو ایستگاه من گفتم اسنپ بگیرم برم اسنپی زنگ زد گفت لغو کن من دورم ازت بلد نبودم لغو کنم دادم این پسره اونم بحثو باز کرد ک سرکار میرید گفتم ن کلاس میرم گفت چه کلاسی گفتم نقاشی خلاصه گفت یه دوست دارم سربازه میخواد بیاد مرخصی میخواستم‌اگ میشه بکشیدش و من عکسشو ندارم شمارتونو بدین براتون عکسشو بفرستم رفتم خونه منم خر و خل شماره رو دادم فرداش پیام داد ازتون خوشم اومده اگه میشه بیشتر اشنا شیم منم بلاکش کردم تا یکماه میترسیدم برم کلاس با چادر میرفتم

اره بابا  بیشور تا داخل کوچه اومد دید در خونمونو

 وای‌منم ی بار داشتم از جلسه امتحان برمیگشتم خونه یکی دنبالم افتاد بود و سوت میزد منم بیخیال بودم تا رفتم داخل خونه اونم رفت://////

حالا چیزیم نشده بود پسرا همشون همینجورین چشما ادمو از کاسه درمیارن اینقدر که نگاه میکنن به ادم 

نخ نفرت از طناب محبت محکم تره🖤🌒⚡                                https://harfeto.timefriend.net/16473419585405
همه از این اتفاقا براشون پیش اومده اونم خیلی زیاد اخه  این تاپیک زدن داشت ? اونم واسه اتفاقی که ...

 الان دقیقا مشکلتون چیه مجبور نیستی نظر بدی میتونی تشریف ببری بیرون دیگه تموم ...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

💔

dosty | 16 ثانیه پیش

عنوان نداره

ریحان_71 | 44 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز