سلام بچها خوبین بعد مدتها باز اومدم اینجا .
امشب خیییییییلی خجالت کشیدم یعنی یه لحظه از خدا خواستم منو محو کنه نمیدونم شما ها هم اینقد نسبت به رفتارتون واکنش نشون میدین یا نه اما من احساس میکنم از خجالت تمام بدنم حالت ضعف یا منقبض شدن میگیره اصلا حالتش جوریه که خودمم نمیفهمم چجوری بهتون و بعدش کلا همش خودمو سرزنش میکنم که چرا این رفتار رو داشتم وقتی به اطرافیانم میگم اونا میگن مهم نیس اما ذهن منو مشغول کرده بذارین تعریف کنم شاید یکم حالم بهتر شد با خانواده امشب رفتیم هیات قبلا یکی خواستگار من بود تو همون هیات بود که ما جواب رد دادیم اما زنداداشم ندیده بودش موقع غذا پرسید کدومه گفت نیستش اما لحظه خروج دیدمش آروم به زنداداشم گفتم اون بوده که زنداداشم خیییییلی ضایع برگشت نگاه کرد نگو یه پسره که از قضا هم دانشگاهی من بود هم اونجا بود و اونم جریان رو میدونست با خنده گفت تو راه واینستید حرکت کنین منم خودمو زدم کوچه علی چپ برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم چند بار با همون خنده باز گفت که دفعه آخر گفتم منتظر یه نفرم که بیاد تا بریم بعد هم رفتم ولی واقعا خنده ش رو اعصابمه احساس میکنم داشت پیش خودش میگفت تو که راست میگی حالا از اون موقع همش دارم خودمو سرزنش میکنم خیلی ناراحتم که فکر بد نکنه