2777
2789
عنوان

خودم برای خودم عروسی گرفتم

1601 بازدید | 52 پست

۱۱ سال پیش بود. تو شهرداری تهران کار پروژه ای برمی داشتم و همزمان معلم هم بودم. شوهرم اما هم خیلی مذهبی بود و هم بیکار و بی پول. عقد کرده بودیم همش تو گوشم میخوند که بیخیال عروسی و خرید و .. بشیم.

تمام کاری که برای من کرد خرید یه حلقه بود و گل و شیرینی خواستگاری و تمام.

میدونست خیلی دوستش دارم شاید بخاطر همین بود که فکر می کرد باید بیخیال همه چیز بشم..

یه بار یه لباس که تو مغازه بهش نشون دادم و ازش پرسیدم که برام میخری یا نه با تعجب پرسیدم که دارم جدی میگم یا شوخی میکنم🤔

منم گفتم آره شوخی میکنم.

ادامه داره..

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

با همسرم صحبت کرده بودیم که چند روز دیگه بریم سرخونه و زندگیمون بدون هیچ برنامه و عروسی و ..

به خواهرم گفتم شوهرم اینجوری میگه اونم گفت تو که خودت پول داری خودت برو تلار رزرو کن الکی بهش بگو بابام برام گرفته

نامزد منم تو عقد می‌گفت چون بابام داره برام ماشین میخره دیگه نباید عروسی داشته باشیم! و کلا دوست داشت همیشه از خرج ها و هزینه ها یکم بزنه خیلی هم گوش به حرف قناعت کردن از جانب مامانش بود، دیگه ازش جدا شدم

سختی هایی که کشیدم باعث شد تا عزت نفس نداشتم بهم برگرده و قدر و ارزش خودم رو بیشتر بفهمم. سختی ها همیشه بد نیست گاهی آنقدر با یک ناراحتی خرد و ریز ریز میشی که انگار دوباره از تکه هات یک من جدید ساخته میشه اما این بار یک من قوی تر! محکم تر! 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز