خودم بچه طلای نیستن ولی پسرم پیش پدرشه بزرگ بشه حتما میارمش پیش خودم.
ولی من دوباره ازدواج کردم و پسر همسرم با ما زندگی میکنه و تازه ۱۶ سالش شده و بی تابی نمیکنه و کنار اومده بااین قضیه.با پدرش میره سرکار و کلی برا خودش پس انداز داره. بعد سربازی هم اگه خاست براش یه دختر خوب میگیریم و نخاست هم خونه دلریم و باید بره اونجا زندگی کنه چون بعد ۲۰ سالگی سخته با ما زندگی کنه چون پسر جوون هستش و برا من سخته و معذب میشم..شما هم غصه نخور گلم اونقدری آیندت درخشانه ک تو تصورتم نمیگنجه..صبور باش و بدون ک خیلیا تو شرایط توهستن..فقط قوی باش و تونستی برا خودت کاری پیدا کن و سعی کن ب پدرت بگی برات خونه بگیره و کار کنی زندگی کنی.موفق باشی
عزیزم همین که وارد داشنگاه شدی واحداتو کمتر بردار یه کاری برای خودت پیدا کن من همیشه باخودم گفتم مثلا فکر میکنم پدرو مادر ندارم و تنهام و به اینشکل برای خودم تصمیم میگیرم این چند سال اینطوری بگذرون و مستقل شو وقتی درست تموم شد حتما زبانتو فول کن تااونموقع و از ایران برو اینطوری کسی هم بت نمیگه مادر پدرت کجان
نمی تونم اینجا بگم ولی خدا خودش میدونه من دلم چی میخاد انشاالله تا این تاریخ به بهترین شکل ممکن و به صلاحم انجام شده باشه الهی امین
درکت میکنم عمیقا. خودم بچه طلای نیستن ولی پسرم پیش پدرشه بزرگ بشه حتما میارمش پیش خودم. ولی من دوب ...
همه که مثل شما نیستن،من مادرم خیر سرش مادره بهم میگه هرچی سرم اومده تو زندگیم بعد بدنیا اومدن تو بوده نحسی و از این حرفا،بعد من هیچکس رو اندازه مادرم دوست نداشتم ولی اون خیلی خونسرد دیشب از خونه اش بیرونم کرد
به نظرم هرچی زودتر بیارینش پیش خودتون،چون پدربزرگش معلوم نیست که چقدر محبت میکنه بهش،مراقب باشید مثل ...
الان ۶ سالشه قانون نمیده به من. از طرفی هم پدربزرگش اگه پسر من نباشه سکته میکنه خیلی دوسش داره و مطعمنم نمیدنش ب من فعلا.خیلی دوریش برام سخته ها خیلیییی دلم کبابه براش ولی چاره ای جز صبر و امید ب اینده ندارم ک بیاد پیشم مونسم باشه.