شرایط خودمو میگم
من ۲۱سالمه .دانشجو معلمم .
از یه خانواده متوسطم .پدرم یه ادم روانی طور بود که از بچگی من نمیرفت سر کار .کلی هم عذابمون داد .مادرم ولی یه فرشته است .سر کار رفت و کار کرد .منو بزرگ کرد و کلی بابت تحصیلم هزینه کرد و براش مهم بود کسی بشم .
خب این شرایط خودم .
شرایط اون اقا:۱۲یا ۱۳سال از من بزرگتر بود
از لحاظ اعتقادی ما معتقد تر بودیم
تحصیلاتش دیپلم بود
توی یه کارخونه سرپرست کارگرها بود خودشم کارگر بود
خونه و ماشین داشت
وضعیت مالی خانواده شون از ما کمی بهتر بود
معرف ما دوست مادرم بود که کلی از اخلاق و رفتار این اقا تعریف کرد .گفت بی نظیره تو محبت و اخلاق و لطف و محبت
مخصوصا به خانم های زندگیش .
من ولی خب سنم کم بود اون موقع۲۰سالم بود
بعدم خب عکس پسره رو دیدم و خودش رو نه
و کلا بخاطر خانواده اش و تحصیلات و سنش گفتم نه .
دوست داشتم با مورد بهتری آشنا شم و کورکورانه تو سن کم ازدواج نکنم
الان بقیشم میگم