سلام
بچه ها
من یه پسر عمه دارم که دو سال از خودم کوچیک تره (۱۶ سالشه) من چون داداش ندارم همیشه بهش میگفتم داداش و باهاش خیلی صمیمیم جوری که همه رازامو میدونه منم همه رازاشو میدونم تقریبا یک ماه پیش تو باغ عموم بودیم که من بالای درخت بودم داشتم گیلاس جمع میکردم بعدش اون اومد بهم گفت بیا پایین خسته میشی اصلا لازم نکرده کار کنی فقط همین پایین وایستا و آهنگ عاشقانه بزار منم بهش گفتم خبریه عاشق شدی؟!-
گفت:اره ب تازگی
گفتم ای شیطون کی هست گفت پیله نکن بعدا میفهمی منم بحث و کش ندادم
از همون روز ب بعد همش پیام میداد
در این حد
سلام خوبی چه خبر تهِ تهش میپرسید کجایی
خلاصه از دیروز کلا آنلاین نشده بود نگران شدم ولی پیام ندادم که یهو دیدم ساعت یازده پیام داد سلام حوصلم سر رفته گفتم منم گفت بیا جرعت حقیقت بازی کنیم گفتم باشه ولی سوالای چرت و پرتی نپرسی گفت قبوله
شروع کردیم ازم پرسید سن مهمه یا نه
منم ک اصلا حواسم نبود منظورش به خودشه گفتم ن بابا مهم دله که استیکر قلب فرستاد
من ازش پرسیدم اسم کراشت رو بگو
بعدش مامانم کارم داشت عاف شدم
نوشته بود نیلو بعدش فکر کردم چون دیر رفتم صدام زده ولی بعدش دو هزاریم جا افتاد که کراشش منم
استیکر خنده فرستادم و نوشتم سر رفتن حوصله دلیلی نمیشه با احساسات دختر مردم بازی کنی
بهش برخورد و گفت آره تو مشکلت سنه وگرنه من دوست دارم هرچی گفتی ب حرفات گوش کردم کل زندگیمو ب سلیقه تو درست کردم اینه دست مزدم دمت گرم دیگ پیام نمیدم چون دارم وابسته میشم تهشم نوشت دوست دارم فعلا بعد از اینکه سین زدم همه پیامارو پاک کرد
حالا بهم بگین چیکار کنم ک دلش نشکنه و بهش ثابت کنم ک من فقط مثل داداش میبینمش