خونه پدرش اصلا نمیره مگه کاری داشته باشه وگرنه ۶ماه یه بار نمیره منم اونجام نمیاد منت چی اون به من بگه جایی نرو نمیرم منم نمیذارم جایی بره بهش هم گفتم دروغ بگی زود میفهمم دیگه جرات پنهون کاری نداره اون روز بهش گفتم پولی که تو حساب داشتی چه بهش کردی گفت قرض دادم به یکی غروب خواهرش بهم گفت داده به مادر بزرگش کاری بهش کردم تا صبح جرات نکرد بخوابه