2777
2789
عنوان

عقل و بی عقلی

| مشاهده متن کامل بحث + 143819 بازدید | 940 پست

سلام بانو جان خیلی خوشحالم از اینکه دوباره برگشتید و بابت عنوان تاپیک باید بگم خیلی موضوع خوب و ریشه ای رو انتخاب کردید ، دقیقا اینکه سکوت کنیم و فکر کنیم و بعد عمل کنیم یا سخن بگوییم، بانو جان برای من که ذاتا آدم عاشق حرف زدن و ارتباط گرفتن هستم اولاش خیلی سخت بود ، الان خیلی خیلی بهتر شدم اما هنوز به ایده ال خودم نرسیدم ... 

بانو شما خیلی تو زندگی من تاثیر گذاشتید باور کنید اغراق نمی کنم اگر من با تاپیک شما اشنا نشده بودم مسیر زندگیم عوض میشد بانو جان تو زندگی خانواده همسرم اتفاقاتی افتاد که زندگی من رو تحت تاثیر قرار داد و این داستان ها تمام شدنی نیست مخصوصا در این یک سال اخیر، نمیخام زیاد حرف بزنم اما خواستم بدونید من همیشه دعاگوتون هستم و دقیقا تمام مدیریت ها به عقل بر می گردد که موضوع این تاپیکه ، بانو جان خیلی دوستون دارم امیدوارم بهترین ها نصیبتون بشه.

واجعل قلبی واثقا بما عندک

سلام بانو ارتمیس ودوستان عزیز لطف میکنید لینک فایل پی دی اف که صحبت های بانو رو کامل گذاشته بودن رو برام بزارین از کجا باید پیدا کنم داشتم قبلا ولی پاک شد 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

برای حل مشکل بی عقلی باید به یک دستورالعملی پایبند باشیم. یک دفترچه راهنمایی. چیزی که مصادیق عقل و ب ...

چقدر عالی گفتین خانمم.

نمیدونم چند نفر از دوستان تجربه من رو داشتند.

به محض اینکه از دست خودم خسته شدم و خواستم به اصطلاح عاقلانه تر زندگی کنم،با یک خلا’ ذهنی محض روبه رو شدم.

عقل؟؟؟

کدوم گزینه ؟؟؟

رفتن یا نرفتن؟ گفتن یا نگفتن؟انجام عمل یا دوری از اون؟

و در  هیچ کدوم از این کفه ها من احساس سنگینی بیشتری نمیکردم.

درمانده ی  درمانده.اینجاست که آدمی با تمام وجودش ضعف و ناتوانی رو در  خودش حس میکنه.چقدر من ضعیف و نا چیزم.قدرت تحلیل کوچکترین ها رو ندارم.

و با تمام استیصال و درماندگی به درگاه خودش پناه بردم.به دامن ائمه معصومین(ع) چنگ زدم .

و خودم رو به دست اونها رها کردم.

به نظر من این مرحله اول قدرت بشر هست.

وصل شدن به منبع قدرت و ثروت و صحت......

انگار تازه چشمم  نشانه ها رو میدید.آیات و روایات با بشر ضعیف ناگفته ها دارند.منتظرند که انسان قبولشون کنه.

بعد این مرحله معاشرت با دوستانی اهل علم و تفکر مثل شما نصیبم شد.....


سلام بانو,خوش آمدین,روز و روزگارتون عالی و بروفق مراد,که دعای گروه زیادی از بانوان سایت بدرقه راهتون هست❤

در مورد بحث عقل و بی عقلی,من فکر میکنم من هر چه از نظر مشخصات بیرونی و عموم جامعه,به واسطه شغل یا مدرک تحصیلی یا عملکرد بیرونی موفق تر باشیم,کمتر پی به بی عقلی خودم میبرم.

یعنی اون تاییدهای بیرونی یک ماسک و غالب و فرم شخصیتی میده, که من باور کنم درسته تصمیماتم و عاقلانه رفتار کردم, ولی اگر بررسی بشه ,اگر دقت کنم پر از بی عقلی و تصمیمات احساسی و هیجانی هستم,اولین مورد: میبینم و میدانم که بسیاری از باورهای درونی من پوسیده و کهنه است,باید عوض بشه,تاپیک تغییر باورها رو خوندم,میدونم باورهای درست چیه,ولی نمیدونم چطور میشه باورهای قبلی رو حذف و باورهای درست رو جایگزین کرد,که درونی و عمیق جا بگیره در ذهن

سلام بانو,خوش آمدین,روز و روزگارتون عالی و بروفق مراد,که دعای گروه زیادی از بانوان سایت بدرقه راهتون ...

در واقع برای تغییر باورها ازتون راهنمایی میخوام, تا حدودی باورهای غلط رو شناسایی کردم,باورهای درست رو هم از تاپیک تغییر باورها دارم, ولی نمیدونم تغییر باور به چه صورت هست, چون منطق و استدلال مربوط به ذهن آگاه است, پس نمیتونیم با استدلال و منطق, روی ناخودآگاه کار کنیم و تغییر ایجاد کنیم

بانو آرتمیس بزرگوار سلام
تقریبا هر روز مطالب تونو هرچند کم کم میخونم
بشدت سپاسگزار شما هستم
بارها برام پیش اومده تو ذهنم که بانو آرتمیس چرا یه کتاب ننوشته؟؟ چرا نویسنده نشد ؟؟ خب چرا واقعا؟؟

ممنونم 🌹 ممنون میشم تو تاپیک هاتون منو هم تگ کنید🥰 و میشه یه کتاب خوب به من معرفی کنید ؟تا در کن ...

سلام دوستان، از کتاب های خوب به نظرم اولینش شفای کودک درون هست. کتاب اثر مرکب، نیمه تاریک وجود، کتاب های کاترین پاندرا، دبی فورد، سخنرانی های دکتر هولاکویی، سایت گیس گلابتون (دکتر آناهیتا چشمه علایی)، وبلاگ تولدی دوباره و ... .

خوشا راهی که پایانش تو باشی...
سلام بانو,خوش آمدین,روز و روزگارتون عالی و بروفق مراد,که دعای گروه زیادی از بانوان سایت بدرقه راهتون ...

سلام عزیزم. ممنونم. برای تغییر باورها باید زیاد مطالعه کنی، به خونده هات فکر کنی، اون هارو بنویسی و وارد فرآیند از آن خود سازی بشی. باید مسیر شخصی خودت رو پیدا کنی. اون وقت صاحب سبک، اراده و تصمیم می شوی. الان همه دارن بدون فکر و کمک از عقلشون زندگی می کنند و هر تکه ی زندگی رو از روی یکی زندگی می کنند. به نوعی ملغمه ای از آدم ها متفاوت هستند، برای همین آدم ها بی ثبات و متزلزل زیاد شدند در این دوره زمونه. آدم ها به جای نشستن و فکر کردن و دنبال راه حل بودن، فقط دارند دنبال زندگی می دوند و وقتشون را برای معاشرت های بی فایده و بی هدف و درگیری های ناشی از اون هدر می دهند.

خوشا راهی که پایانش تو باشی...
بانو آرتمیس بزرگوار سلام تقریبا هر روز مطالب تونو هرچند کم کم میخونم بشدت سپاسگزار شما هستم بارها ب ...

سلام عزیزم. من تخصصم که بابتش تحصیل کردم، توی حوزه دیگه ای هست. توی حوزه تخصصی ام کتاب زیاد دارم. اما برای نوشتن این مطالب هیچ تخصصی ندارم و اینهارو تجربی به دست آوردم. به نظرم علمی که تجربی به دست میاد باید در حد همین سایت ها و وبلاگ و اینها بمونه. کتاب را کسی باید بنویسه که تحصیلات مربوط به اون را داشته باشه، اگر نه نظر یک غیرمتخصص زیاد قابل اعتنا نیست در گستره علمی. مورد بعدی هم اینکه دوست ندارم اسمم در حوزه غیرتخصصی ام سر زبون ها بیفته و دوست دارم ناشناس باقی بمونم در این حوزه.

خوشا راهی که پایانش تو باشی...

صبح که بیدار شدم یک استوری دیدم، در ارتباط با محرم و روزهایی که توش هستیم هم هست. دوست داشتم با شما هم، اون رو و احساسی که از خوندنش بهم دست داد را به اشتراک بگذارم:

ابتلا

سرنوشت آدمی است

نمی شود انسان باشی و بلا نبینی

ولی می توانی نگاهت را به بلا عوض کنی

زینب در عاشورا گفت چیزی جز زیبایی ندیدم...

هر روز همه مون توی قسمت پربازدیدها داستان دعواها، خیانت ها و مشکلات زیادی رو می بینیم. مشکلات هست، برای همه هم هست. مال بعضی هارو می بینیم و می دونیم، مال یک عده رو نه. پس همه ما درگیر هستیم به بلاهای مختلف. می تونیم مثل اکثریت آدم ها زبون به شکوه و ناله باز کنیم، فحش بدیم و نفرین کنیم و بی تابی کنیم و زندگی رو به کام خودمون و همسرمون و بچه ها و پدر و مادر و عزیزانمون تنگ کنیم. اما راه دیگه ای هم هست، تامل کنیم و سکوت. یا با دانایی و عاقلانه حلش کنیم، یا اگر غیر قابل حل هست، صبوری کنیم. بگیم خدایا درس پشت این اتفاق چی هست؟ می خوای به من چی یاد بدی؟

حضرت زینب (س) هم به جای دیدن قتل برادر و اقوام و اسیری و بردگی و ... ، از اون روز اطاعت خدا، صبوری، ایثار برادر، تسلیم در برابر خواست خدا و هدف متعالی شون رو دیدند. حق دارند بگویند جز زیبایی ندیدم. اما ما چی؟

خوشا راهی که پایانش تو باشی...

دیروز توی پربازدیدها، داستان خانمی رو خوندم که تا از خونه بیرون میره، مادر همسرش میاد توی خونه اش و وسایلش را می گرده. همه قبول داریم خیلی شرایط بدی هست. اون هم مشغول دعوا با همسرش شده بود و می خواست تحت هیچ شرایطی کلید رو روی در نگذاره. حتی جایی از تاپیک هم دیدم که به جدایی فکر می کنه.

به جای برخورد با مسئله اصلی، با همسرش درگیر شده بود و زندگی اش داشت از هم می پاشید. زندگی ای که براش کلی وقت و هزینه و احساس صرف کرده بود. به نظرتون اگر یک وقت، خدای نکرده این زندگی از هم بپاشه، در ازدواج بعدی این خانم باز هم ممکن نیست مشکلات این چنینی و دخالت های اقوام همسر رخ بده؟ خوبه همه مون توی همین جامعه هستیم و می دونیم احتمال تکرار این قبیل مشکلات در زندگی بعدی هم نزدیک به 99 درصد هست با توجه به فرهنگ کشور ما.

با از هم پاشیدن این زندگی، کلی خانواده درگیر عواقبش می شوند. خیلی از جوون ها از تشکیل زندگی ناامید می شوند، چندین سال از عمر خودش صرف بهبود روحی اش و تشکیل دوباره یک زندگی می شود. ممکن هست زمان طلایی برای بچه دار شدن را برای همیشه از دست بدهد، از خدا و دین ناامید بشود.

تمام اینها از بی خردی و بی عقلی (همه مون داریم این قضیه را) و نگاه اشتباه به زندگی ناشی می شود.

خوشا راهی که پایانش تو باشی...

به نظر من (شاید زیاد هم قابل اعتنا نباشد)، این خانم باید یاد بگیره تا این قضیه را مستقیم با مادر همسرش مطرح کند. یا یک بزرگتر این قضیه را با خانواده همسرش مطرح کند (البته می دونم در فرهنگ ما متاسفانه نه بزرگتر عاقلی برای مطرح کردن این قبیل مشکلات هست و نه بزرگتر عاقلی برای شنیدن و پذیرفتن این نقد به حق. حتی مطرح کردنش از سمت خانواده ها ممکنه این مشکل را به یک جنگ خونی بین دو خانواده تبدیل کند).

در فرض دوم، هیچ گوش شنوایی برای این مشکل نیست و این قضیه همچنان ادامه خواهد داشت، باز هم راه حل دعوا و لجاجت و اینها نیست، باید این دوستمون خودش رو به تغافل بزنه و انگار که چیزی متوجه نمیشه، اما در این بین تا مستقل شدن خودش صبر کنه و تلاش کنه. اون وقت بهتر میتونه تصمیم بگیره.

ما دو راه بیشتر نداریم، یا چیزی قابل حل هست، که حلش می کنیم با دانایی یا قابل حل نیست و صبوری می کنیم تا راه چاره ای پیدا بشه.

خوشا راهی که پایانش تو باشی...

امام على عليه السلام :اِحْتَمِلْ ما يَمُرُّ عَلَيْكَ فَاِنَّ الاِْحْتِمالَ سِتْرُ الْعُيوبِ وَ اِنَّ الْعاقِلَ نِصْفُهُاِحْتِمالٌ وَ نِصْفُهُ تَغافُلٌ؛

در برابر آنچه بر تو مى گذرد، بردبار باش، زيرا بردبارى، عيب ها را مى پوشاند. به راستى كه نيمى از عقل، بردبارى و نيمه ديگرش خود را به غفلت زدن است.[غررالحكم، ح ۲۳۷۸]


پيامبر صلي الله عليه و آله :صِفَةُ الْعاقِلِ اَنْ يَحْلُمَ عَمَّنْ جَهِلَ عَلَيْهِ وَ يَتَجاوَزَ عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ يَتَواضَعَلِمَنْ هُوَ دونَهُ وَ يُسابِقَ مَنْ فَوْقَهُ فى طَلَبِ البِرِّ وَ اِذا اَرادَ اَنْ يَتَكَلَّمَ تَدَبَّرَ فَاِنْ كانَ خَيْراتَكَلَّمَ فَغَنِمَ وَ اِنْ كانَ شَرًّا سَكَتَ فَسَلِمَ وَ اِذا عَرَضَتْ لَهُ فِتْنَةٌ اِسْتَعْصَمَ بِاللّه ِ وَ اَمْسَكَيَدَهُ وَ لِسانَهُ وَ اِذا رَأى فَضيلَةً اِنْتَهَزَ بِها، لا يُفارِقُهُ الْحَياءُ وَ لا يَبْدو مِنْهُ الْحِرْصُ فَتِلْكَعَشْرُ خِصالٍ يُعْرَفُ بِها الْعاقِلُ؛

ويژگى عاقل، آن است كه در برابر نادان بردبارى كند، از آن كس كه به او ظلم كرده بگذرد، نسبت به زيردستان متواضع باشد، با بالادستان در خوبى ها رقابت كند، هرگاه خواست سخن بگويد، بينديشد، اگر خوب بود بگويد و بهره ببرد و اگر بد بود، سكوت كندو سالم بماند، اگر بلا و امتحانى برايش پيش آمد به خدا پناه ببرد و دست و زبان خود را نگه دارد، اگر فضيلتى ديد، به سرعت از آن بهره گيرد، حيا از او جدا نگردد و حرص از او سر نزند، اينها خصلت هاى ده گانه اى است كه عاقل با آنها شناخته مى شود.[تحف العقول، ص ۲۸]


این احادیث برای ماست دیگه؟ بعد به جای تفکر و تامل در اینها و چاره جویی ازشون، میریم با آدم های نادان مشورت می کنیم و میگیم باید حرف من چون حق هست به کرسی بنشینه، حتی اگر به قیمت از بین رفتن زندگیم باشه. بعد هم که زندگی مون رو پاشوندیم میگیم خدایا این چه بلایی بود به سر من آوردی؟

خوشا راهی که پایانش تو باشی...

بانو جان ممنون از تاپیک های خوبت ازت کمک من رفتارم با خانواده شوهرم بسیار آنالیز شده است در حد سلام و حرفهای روزمره که شاید به دو خط هم نرسه مشکل من کمبود اعتماد به نفسه این که کارای که دوست دارم دنبالش نمی‌رم باورت میشه ۱۵ سال رانندگی بلدم ولی گواهی نامه ندارم و خیلی کارای دیگه .... 

شایدم به خاطر اینکه خودم اولویت اول زندگیم نیستم و این منا این روزها از پا در اورده، از اینکه همش من باید تلاش کنم من بگم به شوهرم دوست دارم ، من کار کنم ، من تمام بار بچه ها را به دوش بکشم و هزارتا من دیگه و متاسفانه کسی هم نیست که ببینه و درک کنه. 

مشکلم اینکه از کجا شروع کنم کاش می تونستی کم کم کمکم کنی راه بهم نشون بدید. دلم میخواد برای خودم باشم ، برای دلم لباس بپوشم، بخندم ، کار کنم. من خودمان گم کردم، احساس می کنم خیلی تو خالی شدم، من برای کسی (شوهرم)مهم نیستم، کسی نیست خوشحالم کنه، پای حرفام بشینه و ... 

دلم میخواد ی زن قوی باشم، میدونی قبلا چادری بودم و به خاطر بچم دیگه استفاده نکردم شوهرم گیر داده که من تو را با چادر دیدم 😐😐 تو همه چیزا تغییر کرده و هزارتاااا حرف دیگه 

و از نظر من اصل اختیار از من گرفته شده، ممنون میشم کمکم کنی بشو راهنمایی من دلم میخواد تمام این رفتاری که داشتم کنار بزارم بشم یه آدمی که تو دنیایی پنهونی خودم برای خودم ساختم. 

آیا شدنیه؟؟؟؟؟

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792