بانو جان من ۸ساله ازدواج کردم همین عید بود پدرشوهرم تو جمع دختر پسرش که از شوهرمن بزرگترن هی داشت توضیح میداد که دیگه دیره بچه بیارید بعد خواهرشوهرم خود ۳تا بچه داره ۴۰سالشه اون میگفت نیارید بعد برادربزگه شوهرم میگف نه نه نیاریدا منم فقط سکوت کردم .شوهرمم به خواهرش میگفت بچه اوردن سخته ؟ داشت از اون سوال میکرد.
یه لحظه خواستم بگم به خواهرشوهرم که شما خودتون مشورت گرفتیدو بچه دارشدید ....
اون لحظه فقط خودخوری میکردم چون شوهرم هیچی نمیگفت .هم خواهرشوهرم هم جاریم باردار شدن اصلا منو شوهرم ب روی خودمون نیاوردیم چون اصلا ربطی نداشت بما خداشاهده اونا تو کوچکترین مسئله میزگرد میچینن واس ما .
من خیلی خیلی مراعات میکنم .خودشونم میدونن که من سرم تو لاک خودمه .ولی خیلی عصبی شدم و ناراحت مخصوصا از شوهرم که فقط نگاشون میکرد