چقدر عالی گفتین خانمم.
نمیدونم چند نفر از دوستان تجربه من رو داشتند.
به محض اینکه از دست خودم خسته شدم و خواستم به اصطلاح عاقلانه تر زندگی کنم،با یک خلا’ ذهنی محض روبه رو شدم.
عقل؟؟؟
کدوم گزینه ؟؟؟
رفتن یا نرفتن؟ گفتن یا نگفتن؟انجام عمل یا دوری از اون؟
و در هیچ کدوم از این کفه ها من احساس سنگینی بیشتری نمیکردم.
درمانده ی درمانده.اینجاست که آدمی با تمام وجودش ضعف و ناتوانی رو در خودش حس میکنه.چقدر من ضعیف و نا چیزم.قدرت تحلیل کوچکترین ها رو ندارم.
و با تمام استیصال و درماندگی به درگاه خودش پناه بردم.به دامن ائمه معصومین(ع) چنگ زدم .
و خودم رو به دست اونها رها کردم.
به نظر من این مرحله اول قدرت بشر هست.
وصل شدن به منبع قدرت و ثروت و صحت......
انگار تازه چشمم نشانه ها رو میدید.آیات و روایات با بشر ضعیف ناگفته ها دارند.منتظرند که انسان قبولشون کنه.
بعد این مرحله معاشرت با دوستانی اهل علم و تفکر مثل شما نصیبم شد.....