سلام بانوجان
واقعا خوشحالم که برگشتید و مجددا فرصتی مهیا شده تا از شما درس زندگی بگیریم.
سلام بانو چه خوب شد که اومدین
من به یه مشکلی برخوردم از سمت خانواده همسرم (خواهرشوهرم) الان از اون موضوع ۴ماه میگذره و واقعا دارم عذاب میکشم هروقت یادم میوفته گریه میکنم حس خیلی بدی دارم نسبت به خودم و نمیدونم چیکار باید کنم متاسفانه کسی رو هم ندارم خوب راهنماییم کنه مادرم بشدت ساده ومهربونه همینطور خودم ساده هستم .من خیلی رعایت میکنم سوالات شخصی از کسی نپرسم همیشه احترام گذاشتم همیشه مهربونی کردم شخصیتم طوری هست در حین اجتماعی بودن هیچوقت زیاد حرف نمی‌زنم ترجیح میدم شنونده باشم تا زمانی که ازم برای موضوعی نظر بخوان ولی واقعا چیزی جز شکسته شدنه قلبم نصیبم نشده با خانواده همسرم کلا قطع ارتباط کردم و همسرم خودش هم نمیرفت ولی همسرم تازگیا هی اصرارکرد و باز من نرفتم تا اینکه مادر همسرم خودش اومد خونمون و من باز بهش احترام گذاشتم واون جوری رفتار کرد انگار هیچ اتفاقی نیفتاده من هم سرصحبت رو باز نکردم ولی خیلی به دلم مونده وذهنم مشغوله که چرا به روی مادرش نیاوردم دخترش چیکارکرد چجوری بهشون بفهمونم من ناراحت شدم اگه شرایطتون مناسبه براتون تعریف کنم که جریان چیه وشما راهنماییم کنین از این به بعد چه برخوردی کنم
سلام بانو آرتمیس عزیزم
بی نهایت ازحضورارزشمندت خوشحال شدم امیدوارم سلامت وتندرست باشی وماهم بتونیم از قلم وبیان شمابهره مندبشیم
فقط خدامی دونه وقتی مثل این چند ماه سراغ تاپیکای شمارفتم ودیدم تاپیک جدید زدید چقدر خوشحال شدم ازحضورتون
عزیزدلید موفق وموید باشید😍😍😍
بانو جان من خودم علاوه برمطالب شما مورد چشم وهم چشمی ورودروایسی روهم ازمصادیق بی عقلی می دونم چون اینا هم ازاردهنده هستند
سلااام بانوآرتمیس عزیزم،امیدوارم حالتون خوب باشه،یک دنیاخوشحالم که برگشتید💗
سلام ووقتتون بخیربانوارتمیس عزیز...من یه خانم خانه دار ۲۲ساله م که دوتابچه هم دارم......من داخل زندگیم خیلی اذیت شدم.داخل یه ساختمان مشترک باخانواده ی همسرم زندگی میکنم که خیلی سختیهای خودش رو داره،اینکه هرجابخوایم بریم سوال میپرسن،بخوایم بریم جایی همش استرس دارم که نکنه یکی ازبچه های کوچیک دیگه باهامون بیان،درصورتی که خودشون که جایی میرن به کسی نمیگن،چون بقیه ی برادرا وخواهرشون خونشون جای دیگه س.همش بچه کوچیکامیان خونه ی ما،منم بادوتابچه کوچیک خیلی اذیت میشم...پسرخواهرشوهرم خیلی فضوله وهمش دخترمنومیزنه،اگه هم ازدخترم دفاع کردم همشون ناراحت نیشم تاالان هم به همین دلیل چن بارباخانواده ی همسر وخواهرشوهرم دعوامون شد،چون اوناالکی طرف پسر خواهرشوهرم رومیگرفتن باوجودی که میدونستن اون فضوله..بچه هام حق ندارن توحیاط خیلی بازی کنن امرونهی میکنن زیاد..خواهرشوهرم که یه ادم سمی یه که باهمه درگیره وهمش ازهمه چی میناله،من قبلاباهاش خیلی صمیمی میشدم ولی الان نمیتونم خیلی،ولی خب داخل حیاط میببنمش دیگه..اینم بگم فقط ساختمانمون مشترکه،ولی ازنظر مالی اقلاهیچ کمکی به مانکردن ومستقلیم..ولی بقیه ی برادرشوهرام به خاطرکمکایی که پدرشون بهشون میکردالان وضع مالیشون خیلی ازمابهترن..فقط موفعی که کاردارن ازمن وهمسرم توقع دارن
نمیدونم رفتارم باهاشون چطورباشه....فقط ادم رو خوردمیکنن.پدرشوهرم یه ادم کاملاعصبی وبداخلاقه که حتی جواب سلامم رو هم بادعوامیده..همسرمم یه ادم عصبی وبعضی وقتابددهن میشه وتوقع دارن که من هرکاری اون بگه روانجام بدم...خیلی دلم میخوادیه شغلی که درحدتوانم باشه رویادبگیرم وانجام بدم...ولی باتوجه به شرایطم که شهرستانم وهیچ کلاس اموزش نیس ودوتابچه کوچیک که کسی نیس نگهشون داره،نمیتونم برم کلاس..همسرم چون نمیتونه خیلی پیشرفت کنه توزندگی یکمی خسیس شده
چن شب پیش چون بچه ی برادرشوهرم خونه مون بودوپدرومادرش رفته بودن تفریح،همسرم بهش گفت همینجابخواب منم ناراحت شدم وبعدرفتن بچه شون به همسرم بازبون خوش اعتراض کردم،ولی اون خیلی تندواکنش نشون دادودعوامون شد..یعنی من اشتباه کردم که به همسرم اعتراض کردم؟؟اینم بگم چون ساختمونمون مشترکه وهمش بقیه ی بچه هااینجان من اصلاازسروصداشون ارامش ندارم...هروقتم مهمون دارم خیلی سریع همشون میان خونه ی ما...تاهمسرم کارهاشون روانجام میدع باهامون خوبن،ولی تانمیتونه کاراشون روانجام بده کم محلی وبدخلقی میکنن...اگه یه وقتیم واسه یه کارشون اعتراض کردیم دیگه واویلا،همشون طلبکارمیشن
سلام با نو جان
چقدر خوشحالم که شما برگشتید ....
انشالله که در صحت و سلامت باشید ....
خیلی زیبا بیان کردید .... بهتره ما کفش بپوشیم ...
این مسئله در اصل برای ما یک نوع مسئولیت به بار میاره.... مسئولیت حفاظت از حریم شخصی خودمون .... از صداهایی که ما رو آزار میده .....
صفر تا صد این مسئله با ما هست ....
این جملاتی که میگن خوب چرا طرف این فرهنگ یا شعور رو نداره .....حالا من اینطوری رفتار کنم چرا اون درست رفتار نکرد ؟ ..... به نظرم بیشتر شبیه توجیه هست .... یک نوع فرار از مسئولیت ..... و گاهی واقعا هوشمندانه فرار میکنن .....
جملاتی رو از زبان دکتر علی شریعتی بیان میکنند که حرف ها شون سند هم داشته باشه 😁
در هر حال بهتره اول مسئولیت خودمون رو درست انجام بدیم و منتظر .... شعور و فرهنگ و تربیت دیگران نباشیم 😉
سلام ارتمیس جان 🤩
جاتون خالی بود
خوش امدین ❤
سلام بانو آرتمیس عزیز. معلم مهربان عقل و احساس.
در سخت ترین روزهای زندگیم در سال ۹۹، با استفاده از صحبت‌ها و درس‌های شما، دوباره متولد شدم.
خوشحالیم از برگشت تون بی‌اندازه ست.
بانو جان ممنون که بازم برگشتید همیشه دعای خیرم دنبالتونه ❤️❤️❤️❤️❤️
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
