سلام بانو آرتميس عزيز
چند روزي ميشع ك با تاپيك هاتون آشنا شدم و تازه اول راهم.الان فهميدم ك اينهمه سال هيچي از رواابط نميدونستم و فقط طوطي وار با تقليد كار بزرگترا زندگي ميكردم
الان حس ميكنم توي خلا افتادم ك نميدونم كدوم كار درسته و كدوم كار غلط.
بيشترين مشكل من رابطه با خانواده همسرمه ك واقعا پيچيده شده. و اين چندسال زندگي رو از من گرفتند با اذيت و ازارها و خودخواهي هاشون.
همسرم هم اين رو قبول دارن ك مشكل از اونهاست(فعلا قبول دارن نميدونم در اينده چي پيش مياد با سياست هايي ك به كار ميگيرن).مثلا يكي از اذيت هاشون بي احترامي به منه مثلا توي جمعي باشيم مادرشوهرم به همه تعارف ميكنه بجز من
بعد موقعي ك ميخواد بره اشپزخونه ميگه واي يادم رفت بهت تعارف كنم(اين رفتار بارها تكرار شده)،و هروقت كاري داشته بسن عروس هاش فقط من بودم ك كمكش كردم،بنظر خودم مشكل كوچيك كردن خودم بوده و اينكه كارهام به عنوان وظيفه شده نه محبت.و زياد باهاشون صميمي شدم
راهكاري ك ميخوام پيش بگيرم وقتي ميرم اونجا زياد صحبت نكنم،گرم نگيرم،هروقت چيزي گفتن جواب بدم(قبلا توي خودم ميريختم و جوابي نميدادم و توي خونه با همسرم بخاطر اون حرفشون دعوا ميكردم).
بنظر شما بي احترامي هايي ك ميشه رو به همسرم گوشزد كنم؟رفتارهاشون رو به روي همسرم بيارم؟يا بدشون رو نگم؟