یکی دو سال همین مدلی دوست بودیم و من از رفت و آمد دوستم به همه جا خبر داشتم ینی میدونستم امروز خونه مامانشه یا خواهرشه به هم میگفتیم یک روز نزدیکای عید نوروز بود همسایمون اومد خونمون و گفت شوهرم گفته برو خونه مامانت و با مامانت برو آرایشگاه و موهاتو رنگ کن شب میام دنبالت و با هم بر میگردیم خونه