منو همسرم حدود شش ماه با هم دیگه قهر بودیم و تصمیم قطعی طلاق از طرف من بود و وکیل داشت کارامونو پیش میبرد
من خودم شاغلم و کارمند
توی محیط کاریم دو نفر طی این شش ماه فکر میکردند من مجردم و و با مدیرمون راجب من حرف زدند منم توی محیط کاریم به هیچکس نگفته بودم با همسرم مشکل دارم و همه فکر میکردند خوش و خرمیم دیگه وقتی این دو نفر پاپی شدند و فهمیدند من متاهلم دیگه چیزی نگفتند و رفتند
منم امشب با همسرم راجب دوران قهر حرف میزدیم که دوست و غریبه توی اون اتفاق مشارکت داشتند و اینا
دیگه نمیدونم چرا من گفتم اون مدت دو نفر فکر کردند من مجردم و خواستند بیان خواستگاری اینا
حتی اسمشونو بردم که کیا بودن دیگه همسرم یه شناختی داشت و فهمید کیا هستند
بعدش یهو یه حس بدی گرفتم و میگم خودمو سبک کردم آخه این چه حرفی بود زدم همسرمم معلوم بود ته دلش خیلی بهش برخورد