هیچکس ازم خوشش نمیاد نمیدونم چرا همه اینجوری حس میکنن ک از خود راضی ام پروام بی ادبم فقط حرف حرف خودمه نچسبم گوشت تلخم حسودی نمیدونم من هر کاری کردم ک اینجوری نباشم ولی نمیشه انگار اینا همش عقده های ۲۶ سال زندگیه و تجاوزی ک یکبار داشت بهم میشد و من نذاشتم فرار کردم توسط برادرم
شاید بخاطر نداری و بدبختی ک کشیدم تو بچگی تا الان
شاید بخاطر توهین و تحقیرهای ک شدم
شاید بخاطر محبتهایی ک هیچوقت از خانوادم ندیدم
شاید بخاطر بی احترامی خانوادم بهم بوده و وووووو خیلییییی چیزا
فقط اینو میدونم ک شوهرمو بدبخت کردم با این رفتارام
ولی هیچکدوم از گذشتمو نمیدونه
یادمه چقدر توسری خوردم از خانوادم و فامیل
چرا هیچوقت مامانم ازم دفاع نمیکرد چرا هیچوقت بهم محبت نمیکردن چرا چرا
اینها همه جمع شده عقده شده برام
عقده نامزدی ک منو دوست نداشت و سر لجبازی اومد خاستگاری و وسطا پشیمون شد
از اون موقع فهمیدم ک چقدر زشتم چقدر گوشت تلخم ک چشم نامزدم دنبال دوستای مدرسه ام هست ک واقعا هم سفید بودن و خوشگل ولی من سبزه با دماغ بزرگ لبای کوچیک چشمای کوچیک و هیکل بد فرم
۳ ماه نکشید نامزدیمون طلاقم داد
بعد دوسال ازدواج کردم با یکی ک عاشقم بود ولی نمیتونستم این حس و باور کنم آخه اگ خوب بودم ک قبلی عاشقم میشد پس این چی میگه صد درصد دروغه