در حال حاضر از خودم حالم بهم میخوره
ک نه میتونم کمکش کنم ن میتونم ازش دل بکنم
فقطم ادعای عاشقی دارم فقطم زور میگم فقطم زور میشنوم فقطم گریه و زاری شده کار هرروز و هرشبم .
دنیا ب اخر نرسیده ولی انگار واس من ته دنیاست.
اما سپردم ب خدا چون هیچی دست من نیست
نمیدونم چ کنم فقط از خدا میخوام راهی جلو پام بزاره بتونم کمکش کنم از این وضعیت رها شیم خیلی روزای سختیو میگذرونیم خیییییلی