ک دارم اماده میشم برم خونه ی مامانم
با دیدن تاپیکش دلم لرزید اشکم سرازیر شد
و خوابم برد خواب دیدم رفتم خونمون مامانم اونجاس
تا دیدم عین پروانه دور سرم میچرخید
میگفت خیلی وقته نیومدی اینجا با دستای لرزونش
پزیرایی میکرد ازم 😓بعد رفت تو اتاق جوری ک
من نشنوم به ابجیم میگفت فلانی (من ) خیلی
ضعیف شده میخام یه چکاب ببرمش
داشتم بال در میوردم از خوشحالی ک پسرم بیدارم کرد 😭
بازم شکرش ک خدا عیدیمو داد مامانم چند لحظه
تو خواب دیدم ولی هیچی مثل اغوشش ارومم نمیکنه 😪
تو رو خدا تا مادر و پدرا هستن قدرشون بدونین
ک بعد نشه براتون حسرت مثل من 💔
ممنون میشم روز عیدی مامانمو یه صلوات یا فاتحه
مهمون کنین🙏