2777
2789
عنوان

من فقط یه دختر بچه بودم...

| مشاهده متن کامل بحث + 13939 بازدید | 120 پست
امشب یهو یادش افتادم آخه دیروز دیدمش جلوی در مغازش نشسته بود چقدر دلم میخواد یه روز برم بهش بگم چقدر ...

عزبرم می‌دونم سخت بوده واقعا ترستو کاملا درک میکنم ولی سعی کن غمشو از خودت دور کنی از خدا بخواه بهت آرامش بده که اذیت نشی بیخیالش شو. این اتفاقا باور کن خیلی زیاده متاسفانه ..... بیچاره بچه ها

میشه برای مریضیم یه حمدشفا واسم بخونی ممنون میشم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

ایولا خوب کردی ‌‌ولی خیلیا میترسن هیچ نمیکن اولخظه 

من خیلی دهن لق بودم از اون دسته بچه ننه ها سوسول  

ولی این احلاقم تا بچگی بود وخداروشکر همین اخلاقم کسی جرات نمیکرد چپ نگاهم کنه میفهمیدن فوری کف دست مامان بایام میذارم 😁

من سر نماز بودم خونه پدر بزرگم در حیاطشون همیشه خدا باز بود قرار بود نمازمو بخونم برم خونه عمه ام مامان اینام همه خونه عمم بودن نمازم ک تموم شد در اتاق واشد شوهر عمه کوچیکم بود اومد جلو چشاااش خماار اون موقع هجده ساله بودم اومد نزدیک ک لبامو ببوسه ی سیلی زدم تو صورتش و گفتم برو ببرون تا همه رو خبر دار نکردم وای ینی قلبم مث چی میزد سر سجاده گریه میکردم ازاون موقع از داییم عمو هام شوهرعمه شوهر خاله ازهرچی مرد بود نفرت پیدا کرده بودم هنوزم میبینمش گاهی حالم بدمیشه 

انتقام بگیر هرجور ک میتونی حداقل واسه معصومیت کودکیت و ارامش دلت

انتقام اصلی و خدا باید بگیره برام 

آخه میدونی هر بار چقدر عذاب روحی تو اون سن کم بهم میداد من چقدر از خودم بدم میومد که پاک نیستم 

نمیدونم چطور باید انتقامم و بگیرم من حتی الان شجاعت شکایت کردن هم دارم 

انتقام اصلی و خدا باید بگیره برام  آخه میدونی هر بار چقدر عذاب روحی تو اون سن کم بهم میداد من ...

نه عزیزما گذشته فقط بسپرش به خدا که بزرگترین حاکم و قاضیه

میشه برای مریضیم یه حمدشفا واسم بخونی ممنون میشم

منم متاسفانه بچه که بودم بهم دست درازی شده 

پسر همسایه که نه 

مرد همسایه که زن و بچه ام داشت ولی از زن و بچش دور بود. اونا تو یه شهر دیگه بودن 

من ازدواج کردم اما هنوزم تو همسایگی مامانم ایناس 

و مامانم تنها زندگی میکنه میترسم بره سراغ مامانم

 

یه کاربری بود اسمش فراموش کردم تقریبا یه ماه پیش تاپیک زد متوجه این رفتار توسوپری محلشون شده یه مرد۵۰ساله به دختربچه های۹یا۱۰ ساله تجاوز میکنه میگفت یه باررفته مغازه دیده یه دختر بچه پشت صندلی نشسته ازترس میلرزید و...میگه بعدیهو از مغازه به حالت بدو میره بعدروزای دیگه دیده مرده به دختربچه هامیگه من کارتورواخرسر راه میندازم میخواسته خلوت بشه یه بارم زیرنظدگرفته بودش دیده دخترهمسایشون باحالت فرارازمغازه دراومده رفته بنده خدا دم درشون بامادربچه حرف بزنه که بگه بیشترمراقب باشن این خطرناکه و...زنه به شوهرش گفته اونم این کاربرو بیرو ن کردن شروع کردن فوشای بدوجنسی بهش دادن که تو حق نداری به دخترماتهمت بزنی این چیزاالکی نسبت بدی

. 🌻🌻💚
منم متاسفانه بچه که بودم بهم دست درازی شده  پسر همسایه که نه  مرد همسایه که زن و بچه ام ...

به مامانت بگو خجالتم اصلا نکش تا آگاه بشه . درو پیکر خونه قفل درست و حسابی بزنه و درو براش باز نکنه حتی 

میشه برای مریضیم یه حمدشفا واسم بخونی ممنون میشم

متاسفم عزیزم،

منم این تجربه ی تلخ رو دارم از یه فامیل درجه یک ...🤦‍♀️


ولی خب راهش این نیست که بچه هارو محدود کنیم،

البته من از روانشناسی کودک چیزی نمی دونم ولی اینو میدونم که خواه ناخواه تو نوجوونی استقلال طلب میشن و کنترل گری جور دیگه ای آسیب میزنه

تمام تلاشم اینه موقع گفت و گو با آدما سرزنششون نکنم ؛ ولی اگه ناآگاهانه شمارو به خاطر انجام کاری سرزنش کردم لطفا بهم بگید❤

یادمه بچه بودم رفتم برا عموم تخمه بخرم یه آقا هه بزور و خواهش می‌گفت بیا سوار موتورم شو یه چی بهت میدم بده دست پدرت من دوست شم تا نیمه ی راه رفتم ولی پشیمون شدم و گفتم نمیام میخام برم خونه دعوام میکنن دیر برم دم غروب بود الان ک فکر شو میکنم میگم چقدر خوب شد ک همون موقع سریع برگشتم خونه وگرنه بدترین اتفاق عمرم برام پیش می‌آمد 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792