نوجوانی پر مشغله ای داشتم تو دست پدر ظلم شدم تو دست مادر اذیت شدم بعد کتک های مداوم پدرم ک فهمید با پسری دوستم و همدیگه میخوایم ازدواج کردم تو سن ۱۸ سالگی با شخص دیگه زود بچه گیرم اومد بچه ام نا آرومه عادت های خاصی داره سن ۳ سالگی هنوز نعنی میخواد ن خوابم میفهمم ن غذام .... گاهی اوقات نفرینش میکنم و بعد پشیمون میشم همسرم عصبی هست واقعا دوست دارم بمیرم ............... از همه کشیدم تو این دنیا........... امروز دخترم سر نهار خوردن همش جیغ زد بیا هولم بده تو نعنی منم صبحانه نخورده بودم همسرم او بر داد و بیداد راه انداخت منم کلافه شدم زدم بچه ام پشیمونم اصلا آرامش ندارم دلم میخواد زود بمیرم خلاص شم .... واقعا الکی نیست بعضی ها خود کشی میکنن