همسایه بودیم چند سال یه بار از مدرسه میومدم یه موتوری دوتا پسر سوارش بودن مزاحمم شدن اونم اومد دعوا کرد باهاشون و کتکشون زد بعد هر روز تا مدرسه دنبالم میومد از مدرسه تا خونه اصلانم حرف نمیزد باهام سه چهار سال بعدش اومد خواستگاریم♥️🤣🤣🤣
فامیل دور بودیمو فوت بابا بزرگش منو دیده بود اون موقع من ده سالم بود و خیلیم اخمو و محجبه بودم میگف سنگینیت ب دلم نشست💜🌈
خدا رو مثل آدما فرض نکن. برای اون زمان مهم نیست. زمانش که شد، خودش خواسته ات رو بهت میده.زندگی من منشا تمام اتفاقای خوب دنیاست❤خدایا شکرت❤بعد ی سقط و یک سال اقدام بیبی چکم دوروز مونده ب ولادت پیامبرمون مثبت شد خدایا خودت مواظب تودلیم باش💚1402/9/7رفتمNT فندقم 12هفته و2 روزش بود و سالم،دکترم احتمال داد دختره ❤تودلیم ۱۴۰۳/۳/۱۴ساعت ۴به دنیا اومد 💛خدایا شکرت💜
چم یکی منو بهش معرفی کرد، قرار گذاشتند همو ببینیم اون با مامانش اومد منم رفتم همو دیدیم من الکی رفته بودم فقط میخاسم حوصله ام سر نرفته باشه داخل خونه رفتم... خدایی قصدم اسکل کردن بود... گرفتار شدم اصلا خودمم هیچوقت باورم نشد من که نمیخاسمش، دوتا آدم متفاوت بودیم، حتی همون قرار اول بهش گفتم انشالله که خوشبخت باشین با بهتر از من پاشدم اومدم... اونا هی زنگ اصرار اومدن خونمون من بازم گفتم نمیخام، فرداش از خاب بیدار شدم گفتم میخام. دیگه تموم شد ازدواج کردیم