شوهرم ظالمانه میخواد خفم کنه منم لال شدم نمیتونم از خودم دفاع کنم زبونم خشک و سنگین شد قلبم تند میزد سه تا مرد و یه زن غریبه هم نشسته بودن رو مبلای خونمون داشتن بهم افترا میزدن
التماسش میکردم منو نکشه
ازش خواستم فقط برای آخرین بار بغلم کنه 😔😭
بعدش از خواب پریدم گریم گرفته بود حس کردم دلم مچاله شده خیلی ترسناک بود
حس کردم تو خوابم من چقدر مظلومم😔💔
تعبیرش چیه بنظرتون؟