دیروز رفتیم دکتر شوهرم بخاطر من حاضر نشد ماشینشو تکون بده و میگفت جا نیست درصورتی ک میشد خیابونای اطراف پارک کنه و گفت پیاده باتاکسی بریم خلاصه از دیروز تاالان بدنم درد گرفته 😭
بعد الان رفیقش زنگ زده بیا دنبالم سریع بلند شده خواسته بره دنبالش منم ک از دیروز بدنم درد گرفته عصبانی شدم گفتم حق نداری بری دنبالش توام پیاده برو دنبالش یکم درد منو بفهمی بعد سرم داد کشید منم داد زدم اون سیلی زد تو صورتم 😭😭عصبانی شدم جیغ کشیدم یکی دیگه زد تو چشمم الان چشمم ضعیف شده به تاری میزنه 😭😭😭چیکار کنم تو این شهر غریب ؟
این از شوهرم اینم از خانواده افریتش که ادم نیستن همیشه پشت شوهرم و منو نهی میکنن و سرکوب میکنن
دلم خیلی شکسته چشمام پر اشکه 😭😭😭😭چ غلطی کنم 😭😭😭
دارم دق میکنم تو شهر غریب 😭😭😭