2777
2789
عنوان

اسم بچه تون قرار بود چی باشه و چی شد؟چرا

| مشاهده متن کامل بحث + 4614 بازدید | 209 پست

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

به به آوا و علیرضا   خواهرشوهر یه علیرضا داره دوس داره دختر دار شه بزاره آوا

عه چه باحال مثل ما میشن دقیقا ایشالا خدا بهش ببخشه 


کاربر قدیمی هستم از سال 98 اینم کاربری سومم هست . اگه دلت گرفته اگه که ناامیدی بخند اره بخند                                                                        نایاگاراپوپو اینو هر کسی نمیفهمه فقط خودمون میفهمیم ^-^

سلام مجردم ولی اصلا نمیتونم اسمی انتخاب کنم 🦦

  🍀🍀🍀🍀🍀                                                              یادم بمونه هیچ چیزی از هیچ کس بعید نیست یادم بمونه چقدر امروز شرایط سختی داشتم یادم بمونه هر چند به ته خط رسیده باشم ولی امید داشته باشم خدا را چه دیدی شاید یکی از همین روزها نوبت من باشد   😔😔     ♡این نیز بگذرد♡
تا لحظه آخر نگو که کسی بخواد دخالت کنه

خوانواده خودم گفتم که این اسم رو میخوام بزارم چون دوتا زن حامله هم هستن تو فامیل برای همین گفتم کسی نزاره 

ولی خانواده همسرم چیزی نگفتم میدونم دخالت میکنن

من دخترمو تا روزی که دنیا اومد. هیوا صدا میکردم شوهرم رفت شناسنامه گرفت به اسم آوین تا یه هفته گریه ...

ای وای چه کار بدی کرد همسرت   ولی آوین هم قشنگه دیگه الان ناراحت نباش البته حق داریا

قرار بود آسنات باشه ... تیارا شد  دلیلشم اینه یهو دلمو زد و حس کردم قدیمیه  آسنات


😍😍منم قصد داشتم وقتی بچم دختر شد تیارا بذارم ولی پسر شد

دومی گفتم دختر شد تیارا بذارم هنوز باردار نیستما ولی باز به اسم پسرم که آراز هست نمیخوره ☹️

خب تو نزار  تو مدرسه اذیت میکنن

حالا ک فلن باباشو ندارم🤣🤣تاخودش اوو خدامیدونه هزارتا اسمای جدید مدمیشه

تنها چیزی ک باعث افتخارمه تو این همه سال زندگیم امیدیه ک هنوز ب خدا دارم با وجود همه ی دردام بازم اسمشو میارم و ب خودش پناه میبرم...ازوقتی ک ب دنیا اومدم مادرزادی مشکل مجاری داشتم پنجسال تموم هیچکی از مریضیم سردرنیاورد درنهایت مشکلموفهمیدن و عمل شدم تو این مدتم اکثرن روزام تو بیمارستان گذشت و زیر سوروم و امپول جون میکندم و دلم ب دستکش دکترا خوش بود ک اگه دخترخوبی باشم و گریه نکنم بهم ازاونا میدن تا توشون و بادکنم و بادکنک داشته باشم تو اون شدت مریضیم بابام دوتا دستامو با قاشق میسوزونه هنوزه ک هنوزه جاش هست (بعداز خوب شدنم زندگیم با پدر عصبیم ادامه دار شد جوری ک از شدت استرس لکنت زبون گرفتم و با زور حرف میزدم یکم ک بزرگ ترشدم ب مادرم خیانت کرد و ب کوچیک ترین چیز گیرمیداد تا مادرمو از خونه بندازه بیرون از کتک بگیری تا فحش بارمون میکرد  چندبار میخاس مامانمو بکشه واسه منی ک تنها فرد زندگیم و مادرم میدونستم دیدن اشکا و اذیتاش خیلی سخت بود از یطرفم خودم و اذیت میکرد آبروی مامانمو برد تو فامیل با عموم رفته بود خاستگاری  ب مادرم تهمت مریضی زده بود درحالی ک هیچیش نبودبعدشم معتاد میشه و وضع مالیمون روز ب روز بدتر و همیشه هم فامیلای مادرم مسخرمون میکنن و ماام بخاطر پدرمون همیشه سرخورده میشیمو سرمون پایینه میدونم مهم نیستن ولی وقتی اسمش میاد انگار غرورم له میشه و بغض کل گلومو میگیره وقتی ک تو این جو زندگی بزرگ شدم ک با ی اقایی اشنا شدم شده بود دلخوشیم امیدم پناهم ک بعداز 9 ماه تصادف میکنه و فوت میکنه قصدمون جدی بود حتا دوسداش خانواده ها بفهمن من بخاطر پدرم مخفی میکردم بعداز خبری ک ازش شنیدم کلللل دنیا خراب شد رو سرم ب جرات میتونم بگم پنججح روز تموم لب ب یقاشق غذاهم نزدم فقط میخابیدمو با فکرا و خاطرها و غم نبودنش دیواااانه میشدم ولی بازم گریمو تو خودم حبس میکردم تا یوقت مامانم شک نکنه😔یکسره فکرخودکشی میزد ب سرم از یطرفم پدرم بهم زورمیگفت و با اخلاقش اذیتم میکرد بهتره بگم بیشتر دلتنگ ترمیشدم🙃اخه من همش با خیال اون بود ک این زندگی و تحمل میکردمو اهمیت نمیدادم ولی دیگه نبوداگه اینارو برات نوشتم فقط بخاطر اینکه من با وجود همه ی این حال خرابیا ب خدا امیدوارم چرا تو نباشی رفیق؟ امیدوارباش شاید فصل بهارزندگی ماام برسه🌈❤
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792