هی خواهر فک میکنی
صبح ک شما خوابی من باید ۶ و بیست بیدار شم ظهر ک داری ناهار میخوری من تا ۲و نیم ۳ سر کارم
هر ننه قمری از راه میرسه کلی بارت میکنه نمیتونی جیکت هم در بیاد کلی اونجا برات رئیس بازی درمیارن و باید چشم بگی
هزار تا خاله زنگ بازی در میارن هر روز باید مواظب باشی مواظب حرفات رفتارات لراسات حتی خندیدنت هی گوشه ای از مشکلات اینه
قدر خودتو موقعیتتو بدون عزیزم.مطمعنم الان همسرت به وجودت افتخارمیکنه.هم دو تا شغل داری هم خونت همیشه مرتبه غذات همیشه حاضره هم ننیذاری بچت کمبودی احساس کنه.فک کنم سرت رو که شبا رو بالش میذاری از خستگی بیهوش میشی و صبح ها هم به زور بیدار میشی.خدا همیشه یاورت باشه عزیزم
به خدا میفهمم چی میگی.کشیدم این دردارو.منم یه سالی میشه بیکار شدم.مدرکم کارشناسیه ولی وقتی دیدم برا کار دفتری سابقه کار میخوان و حقوقش کمه رفتم کارخونه کار کردم.بسته بندی مبکردم اونجا.صبح ۵ بیدار میشدم ۵:۳۰ سرویس میومد.کار ۷ شروع میشد تا ۷ عصر.دیگه جونی برام نمیموند وقتی خونه میومدم و یه حموم هم نمیتونستم برم.اواخر یه چند ماه وضع کارخونه خراب شد حقوقارو ب موقع نمیدادن درومدم.که حماقت بزرگی کردم.الان از افسردگی خونه نشین شدم و اون انرژی قبل زو ندارم دوباره برم دنبال کار.وقتی گفتی هر ننه قمری از راه میرسه کلی حرف بارت میکنه یاد خودم تو کارخونه افتادم.سرکارگر مثل سگ بود کافی بود یه اشتباه کنیم پیش همه هرچی به دهنش میومد میگف.اگه اعتراضی هم میکردیم میگف برو تسویه کن
