من خونه مامانم بودم ساعت۳۰ :۹بود داشتم با شوهرم چت میکردم یهو گفت آره مشتری اومد یه ساعته راه میندازم میام گفتم باشه
بعددیگه ساعت یازده اینا بود فکر کنم اومدخونه مامانم شام خوردیم اومدیم خونه
بعد دیدم یه ژل لوبریکانت آورده که با جعبه و اینا کاملا نو ولی یکم مصرف شده بود گفتم این چیه گفت همکارم آورده گفته من لازم ندارم بیا مال تو اگه میخای
گفتم ینی انقد روتون بازه گفت اره بابا گفتم اوکی
برچسب قیمت ژل هم زده بود ۳۰ تومن
بعد رفتم ظرف غذاشو خالی کنم اینا دیدم کاغذ داروخونه تو کیفش بودکه ده دقیقه بعد چت با من رفته داروخونه و ۳۰تومن کارت کشیده😐
گفتم این چیه گفت این برای خواهرم قرص خریدم و فلان
گفتم چطور این و اون دقیقا ۳۰تومن شده قسم خورد که نه و فلان پیش اومده برو به خواهرم زنگ بزن بعد گفت نه دیروقته فردا زنگ بزن
گفتم اوکی رفتم اشپزخونه گوشی دستش بود فقط دیدم داره چت میکنه حالا خدا میدونه به خواهرش گفته که بگو ۳۰تومن برات قرص گرفتم یا چیز دیگه بوده
منم زنگ نزدم به خواهرش چون به روباه گفتن شاهدت کیه گفت دمم
حالا موضوع دیگه اینه یکسره از پریشب مهربون شده خیلی همش هوامو داره و عوض شده
من تو ذهنم اینه یه غلطی کرده و بخاطر عذاب وجدان و شک نکردن من اینطوری میکنه