یه رمانی بود اسم دختره بهار بود اسم پسره امیر امیر زنش مرد بعد به زور با بهار ازدواج کرد حتی اولش جدا میخابیدم امیر یخ پسر داشت به اسم کیان خیلیی دوسش داشت بهارم کیان و دوست داشت اقا کسی اسمشو میدونه یه بار خوندمش ولی ایننقدر قشنگ بود ک میخام دوباره بخونم کسی میدونه؟ رمانم معروفیم هس فک کنم
بندیکت اسپیونزا می گوید : وقتی که آدم فکر میکند نمیتواند یک کار را انجام دهد مسلم است آن کار انجام نمیشود و برایش غیر ممکن میشود...:):muscle::crown:
مگه همونی نیست که بهار وضع مالیشون از امیر کمتر بود بعد امیر وکیل بود؟بهارم قبلا تو عقد ازدواج کرده ...
یه رمان دیگ اسم دختره مریم پسره امیر که طبقه باالایه خونشون میموندن مریم دوتا خوار داشت با یه برادر امیرم سیگار میکشید خلاصه مریم عاشق یکی دیگ بود ک با امیر سر لج داشت خلاصه یه سری اتفاق پیش میاد که مریم عاشق امیر میشه مریم یه خواهرش پرستار بود ک شوهر خواهرش دکتره و خیلی شوخه اسم اینومیدونین؟باباشم فوت کرده بود
بندیکت اسپیونزا می گوید : وقتی که آدم فکر میکند نمیتواند یک کار را انجام دهد مسلم است آن کار انجام نمیشود و برایش غیر ممکن میشود...:):muscle::crown: