عزیزدلم میفهممت. فقط میتونم بگم تو زندگی حودتو داری سعی کن به زندگی خودت و شوهرت و بچه هات برسی و ازش دوری کنی هر چند وقت یکبار برای وظیفه یک ساعتی بری و برگردی. و تموم. به فکر ارامش خودتو بچه هات باش. هیچکس نمیتونه کسیو جای کس دیگ بزاره و قضاوت کنه. اینجا الان تو رو مقصر میدونن و میگن اون بچش مریضه و حسادت میکنی و.... بقیه چیزارو نمیخونن فقط همونو میخونن بدتر تخریبت میکنن... در صورتی ک فقط اون نیس و کسی جای کسی دیگ ای نیس....
مادر پدرا دختر از پسر دلسوزتر و با محبتره. اگ دختر دارین رو چشاتون بزارید نه ک اینجوری...
عزیزم برای ارامش دلت صلوات فرستادم. انشاالله خودت بتونی مادر بی نظیری برای بچه هات باشی.... 🌺🌺💓
جالب اینجاست ما همه ازدواج هامون فامیلیه رگ و ریشه مون خیلی به هم ربط داره اما خب من و خواهرم با فامیل های بابام ازدواج کردیم با اینکه از طرف مادر خواستگار داشتیم.بچه ها و نوه های خواهرش رو بیشتر از ما دوست داره با اینکه اونا دیگه اصلا از رگ و ریشه خودش نیستن.
پدرم بیچاره گناه داره پدرم هم بدبختی ما مریضی اعصاب داره خیلی وقته از وقتی ما بچه بودیم.الان مثلا بهتر شده اون موقع مثل دیوونه ها بود.ولی الانم هیچی نمیگه همیشه یه جا نشسته مادرم به اون هم زور میگه.پدرم خیلی بی حد و اندازه مظلومه یعنی به حرکت میتونم بگم هیچ گناهی از وقتی مریضه نکرده از بس آرومه.دلم به حال اونم میسوزه.
معلومه که پسر پرسته
شک نکن اگه تو و خواهرت هم پسر بودین باهاتون خوب رفتار میکرد
فاصله بگیرین ازش
رفت و امد نکنین
هر وقت میدونید خونه نیست برین به پدرتون یه سربزنید
زنگ نزنید زیاد، زیاد گوش به حرفش نباشین
از کجا میخادبفهمه شما مهمونی دادین، فامیل شوهرتو دعوت خوش بگذرون، حرفی هم زدبگو من زندگی خودمو دارم (یه بار برای همیشه)
بزار اون بمونه وپسرش
چقدر مادرت شبیه مادر بزرگ منه،اونم دقیقا پسر پرست ،نوه های پسری رو دوست داره و فقط به دایی هام توجه میکنه،نذاشت دختراش هم درس بخونن،الان مامانم از مادرش کلی دلخور و هرگز نمیبخشش
پارسال دختر جاری هام و خواهرمو دعوت کردم خونه میگفت که به دخترخالم گفت تو مهمون دعوت کردی گفت وا چطوری دخترجاری هاشو گفته تو رو نگفته در صورتی که خودش همه رو عید مهمون کرد جز من و خواهرم در ضمن دختر جاری هام خیلی رابطه شون باهام خوبه جاریمم بی نظیره هر جی ازشون بگم کم گفتم
خیلی آدم ناراحت میشه بی حد و اندازه بهش غر میزنه در صورتی که دست خودش نیست یادم هست دیوونه شو آواره بیابون بود توهم میزد الکی آدم میدید در صورتی که آدمی وجود نداشت الکی راه می‌رفت می خندید حرف میزد اصلا داغون شد پدر بیچارم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
47 ثانیه پیش
55 ثانیه پیش
59 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
