منو شوهرم یا سری مشکلات داشتیم رفتیم چنتا مشاوره و باهم ارف زدیم گف من ادممیشم قول میدم دیکه ناراحتت نکنم و......
دیشب فامیلشون دعوت کردم رفتم باند کرایه کردم کیک خریدم به شوهرمم زنگ زدم الکی ک دیر تر بیاد.اما اون برای اومدن عجله داشت.گف میخام بیام خونه لباس بردارم برم پیش دوستام پارک.فوتبال بازی کنم.پول دادیم برا زمینش.ساعتیه.
من 🤕🤕🤕🤕تکتک ب کل فامیلشون زنگ زده بودم همه رو کشوندم خونمون.من خودم کسی ندارم تو این شهر.گفتم سه چارروزی هست بهتر شده جو خونه مون.بزار ب این صورت ازش تشکر کنم.که رفتارش عوص شده.
عاقاااا ایشون تشریف آوردن و برادرشوهرامپشت در قائم شده بودن بادکنک ترکوندن و اینا اهنگ گذاشتن شروع کردن رقصیدن .بقران قسم شوهرماومد خونه شوکه شد.