من با شوهرم قبل از ازدواج دوست بودیم.الانم ولقعا همدیگدرو دوست داریم و مشکلی نداریم.ولی شوهرم خیلی چیزارو درباره خانواده ش از من پنهان کرد و حتی دروع گفت ولی من بعد از عقد متوجه شدم و کاری نمیتونستم بکنم.حالا پای بچه م وسطه.مشکلات خانواده ش ناخوداگاه داره روی زندگی منم تاثیر میزاره.اللنم یه موضوع جدید پیش اومده که داغونم.حالا شوهرم گیر داده چرا ناراحتی؟واقعا دلم میخواست بگم چرا انقد بهم دروغ گفتی؟ولی از طرفی میدونم ناراحت میشه.و شاید دیگه باهام حس غریبگی بکنه
اگه شوهرت خوبه به این چیزا اهمیت نده گلم. منم شوهرم خیلی از این مشکلات تو خانواده اش هست. در صورتی که حتی یه دونه اش تو خانواده خودم نیست. ولی شوهرم خودش انقدر خوبه که خانواده ام اصلاً اون مشکلات براشون مهم نیست. همه چیز رو هم میدونن.
واقعا خانواده مهربونی هستن ولی خیلی باهم اختلاف سطح و فرهنگی داریم و من تا جایی که تونستم بخاطر عرور خودم و شوهرم همه رو از خانواده م پنهان کردم.ولی این یکی دیگه داره دیوونه م میکنه .دیگه اینجاس نمیشه قایمش کرد
نه بابا به نظرم اصلا چیز مهمی نبود.منم یه عمه دارم که بابام به دلایلی از خواهری محرومش کرده و قطع رابطه هستن.من بعد ۹سال تازه به شوهرم گفتم.اونم این شکلی شد ولی چیزی نگفت