2777
2789
عنوان

مامانم تلفن رو روم قطع کرد

571 بازدید | 27 پست

من خواهرم ۱۰سال ازم کوچیک تر 

خواهر دیگه ای هم ندارم 

کسی وهم ندارم که باهاش دردودل کنم 

صبح یک کاری قرار بود بشه من عصبی بود سر شوهرم دادو بیداد کردم کنسل شد 

زنگ زدم به مادرم با مادرم صحبت کنم برنداشت 

بعد ۳ساعت زنگ زد 

اومدم باهاش صحبت کردم 

گفت همه کارات عجیب قریب 

هی گفت نمی‌فهمم چی میگی 

داشتم صحبت می‌کردم دیدم صداش نمیاد یک تیکه وقطع شد دیگه بهم زنگ نزد 

دلم گرفت ازش 

حتی کسی روهم ندارم باهاش دردودل کنم 

من ۲تا بچه دارم گفتم بعد ها یک خواهر هم برای دخترم میارم 

پدرم گفته دیگه حق بچه دار شدن رو ندارین 

گفته اگه باردار بشی من میدونم با تو 

دلم گرفت مادرم گفت تو همه کارات عجیب قریب 

اون سری بهم گفت مثل اسکولایی چرا آرایش نمیکنی 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

میشه یکی منو توجیح کنه به پدرت چه ربطی داره 😐

اثبات شی نفی ماعدا نمی کند 😬                                             هیچ وقت فلسفه باکلاسی یه شغل، اخلاق و شخصیت فلان ماه/شهر/اسم، بز بز کنید بزارم، شغلمو نمیگم شناسایی میشم، سن فقط یه عدده و... رو نفهمیدم 😐💔                                                                         تا وقتی چیزی اسیبی بهمون نمیرسونه حق دخالت نداریم 😉        با اوردن کلمه بعضی... خیلی اوقات از توهین به خیلیا جلوگیری میشه 🙂      

بچه دار شدن و نشدنت ب تو وشوهرت مربوطه نه کس دیگه

وقتی کسی ازارت میده ارتباطتو یاهاش کم کن تاجای ممکن

منم تک فرزندم باپدرومادرمم کم ارتباط دارم ولی نمردم ک

الانم مریضم افتادم تو خونه هیچکس نیس ب دادم برسه

تَوکَّلتُ عَلی الله فَهو حَسبُه.....🌹

عخی،،اشکال نداره عزیزم کلن مامانا همینن 

ما ادما اکثرن قدر ادمایی ک دوسشون داریمو نمیدونیم یا زیاد اهمیت نمیدیم بهشون جدی نگیر

من خودم بارها تو جمع تازه کسایی ک خیلی مهم بودن و پیششون شرمنده میشدم ادامو دراورده یا سرم داد زده یا بارها ضایعم کرده حتا یبار تو خونه ی داییم مثل بچه ها نشستم گریه کردم از دستش نشد خودمو کنترل کنم ضایم کرده بود..

تنها چیزی ک باعث افتخارمه تو این همه سال زندگیم امیدیه ک هنوز ب خدا دارم با وجود همه ی دردام بازم اسمشو میارم و ب خودش پناه میبرم...ازوقتی ک ب دنیا اومدم مادرزادی مشکل مجاری داشتم پنجسال تموم هیچکی از مریضیم سردرنیاورد درنهایت مشکلموفهمیدن و عمل شدم تو این مدتم اکثرن روزام تو بیمارستان گذشت و زیر سوروم و امپول جون میکندم و دلم ب دستکش دکترا خوش بود ک اگه دخترخوبی باشم و گریه نکنم بهم ازاونا میدن تا توشون و بادکنم و بادکنک داشته باشم تو اون شدت مریضیم بابام دوتا دستامو با قاشق میسوزونه هنوزه ک هنوزه جاش هست (بعداز خوب شدنم زندگیم با پدر عصبیم ادامه دار شد جوری ک از شدت استرس لکنت زبون گرفتم و با زور حرف میزدم یکم ک بزرگ ترشدم ب مادرم خیانت کرد و ب کوچیک ترین چیز گیرمیداد تا مادرمو از خونه بندازه بیرون از کتک بگیری تا فحش بارمون میکرد  چندبار میخاس مامانمو بکشه واسه منی ک تنها فرد زندگیم و مادرم میدونستم دیدن اشکا و اذیتاش خیلی سخت بود از یطرفم خودم و اذیت میکرد آبروی مامانمو برد تو فامیل با عموم رفته بود خاستگاری  ب مادرم تهمت مریضی زده بود درحالی ک هیچیش نبودبعدشم معتاد میشه و وضع مالیمون روز ب روز بدتر و همیشه هم فامیلای مادرم مسخرمون میکنن و ماام بخاطر پدرمون همیشه سرخورده میشیمو سرمون پایینه میدونم مهم نیستن ولی وقتی اسمش میاد انگار غرورم له میشه و بغض کل گلومو میگیره وقتی ک تو این جو زندگی بزرگ شدم ک با ی اقایی اشنا شدم شده بود دلخوشیم امیدم پناهم ک بعداز 9 ماه تصادف میکنه و فوت میکنه قصدمون جدی بود حتا دوسداش خانواده ها بفهمن من بخاطر پدرم مخفی میکردم بعداز خبری ک ازش شنیدم کلللل دنیا خراب شد رو سرم ب جرات میتونم بگم پنججح روز تموم لب ب یقاشق غذاهم نزدم فقط میخابیدمو با فکرا و خاطرها و غم نبودنش دیواااانه میشدم ولی بازم گریمو تو خودم حبس میکردم تا یوقت مامانم شک نکنه😔یکسره فکرخودکشی میزد ب سرم از یطرفم پدرم بهم زورمیگفت و با اخلاقش اذیتم میکرد بهتره بگم بیشتر دلتنگ ترمیشدم🙃اخه من همش با خیال اون بود ک این زندگی و تحمل میکردمو اهمیت نمیدادم ولی دیگه نبوداگه اینارو برات نوشتم فقط بخاطر اینکه من با وجود همه ی این حال خرابیا ب خدا امیدوارم چرا تو نباشی رفیق؟ امیدوارباش شاید فصل بهارزندگی ماام برسه🌈❤

هیچ زنی به واسطه مادری وظیفه مشاوره و سنگ صبور بودن نداره 

اگر بکنه چه بهتر ولی وقتی تو این سن حوصله نداره دور از جون خطا که نکرده مادر شده 

تو این روز و روزگار ادم‌مشکلش رو هم‌از مادر قایم میکنه که غصه نخوره . جای این حرفها پیش مشاوره . چرا باید به زور حال یکی رو بد کنیم که حال خودمون خوب بشه

چقدر حساااااس

بعد چرا باید قبل اینک کاری مثل بچه دار شدن یا نشدن رو با پدر و مادرت و یا کس دیگه مطرح کنی؟؟؟

منم خواهرم همش ناله هاش رو برای من و مامانم میگه واقعا بعضی وقتها از دستش کلافه میشیم ناراحت نباش و اینکه قرار نیست به اسم درد و دل همه چیز رو با دیگران در میون بذاری

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز