همونیم ک اومده بودم قهر خونه بابام میخوام طلاق بگیرم😞

😂😂😂شعر یبوست دفع کنه. ببخشیدا

یکم پافشاری کن سریه مبلغی توافق کنید جدا شو. یه باره از اول کوتاه نیا.

اسی الکی الکی زندگیتو خراب نکن من  شب خاستگاری به شوهرم  گفتم من شهر غریب نمیام برا زندگی بیا فلان شهر چون بیشتر خانوادهامون اون شهرن فقط پدرو مادرشوهرم این شهرن که الان زندگی میکنیم شوهرمم گفت ۴ ...  ۵ سال نمیتونم چون کشاورزی دارم ومن قبول کردم الان ده سال بیشتره اینجا ساکنیم سختمم هست مجبورم میسازم چون شوهرم کشاورزی پسته داره ۲۰ ساله زحمت کشیده برا این زمینا اگه بریم شهر دیگه زمینهام محصولاتمون  داغون میشن با پدر مادرشم همسایه ایم ویه پدر مادری که خیلی دخالت میکنن پرتوقع وبه همه کار ادم کار دارن اصلا یه جوری ولی من بیخیالشون شدم دیگه به حرفشون نیستم اوایل چرا اذیت میشدم خیلییی دیگه الان بی اهمیت به حرفا وکاراشون 

به نظر من اگ شوهرت خوبه دوسش داری زندگیتو خراب نکن الکی  شمام برو سر خونه زندگیت با اونا زیاد قاطی نشو که آزارت بدن ان شاء الله با سیاست کم کم نرمش کن وبرید یه خونه بخرید وجدا بشید  با سیاست وزبون نرم 

😑😑😑😑 اح فکر کردم خوبه همدیگه رو دوست دارید مشکلتون فقط جدا شدن از خانوادشه

ان شاء الله هر چه صلاحته پیش بیاد 

ناامید نشو نهایت اینه بره اقدام کنه برای عدم تمکین شما بگی خونه مستقل بگیره برمیگردم نمیتونم با مادرش بمونم. حالا یا مجبوره خونه مستقل بگیره یا یه کاری کنه اونوقت دست اون بسته میشه. عدم تمکین به راحتی نیست. هم باید قرص و محکم رفتار کنی هم یکم نرمش. اگه جدایی هم باشه با توافق باشه خیلی بهتره.

پس قبل ازدواج نشناختی  چجور آدمیه چرا اول بسم الله زندگیتو خراب کردی حالا کم سن هم هستی 

بگو مگه من عقدت کردم‌که طلاقت بدم؟ مهریه  موکامل میگیرم بعد میتونی طلاقم بدی  اره اینجوریاس داداژ

نه عزیزم اینطوریا نیست.مهریتو بزار اجرا وکیل بگیر کمکت میکنه.اینهمه آدم دارن طلاق میگیرن مهریه هم تا قرون آخر میگیرن

گلم توی عصبانیت تصمیم نگیرید به نظرم فعلا یه مدت بمون خونه پدرت و فعلا درخواست طلاق نده برای طلاق همیشه وقت هست یک ماهی صبر کن ببین بالاخره شوهرت چی میگه و میخاد چکار کنه شاید خدا کمک کرد درست شد و دست از این حرفاشو رفتاراش برداشت

تو این مورد ک گفته دست مادرمو ببوس و چرت و پرت واقعا هیچ چیز مهمتر از خودت و غرورت نیس باور کت تجربه دارم ک میگم من تو سن  ۱۴سالگی طلاق گرفتم بچه بودم و کلی بهم سخت گذشت و تو سن۱۸ دوباره ازدواج کردم همش از ترس برگشت ب اون روزا و طلاق... تمام این کارا رو چابلوسی و خودشیرینی و همه رو کردم ولی دیرم ک فقط خودم کوچیک میشم ب خودم اومدم و غرورمو حفظ کردم الان حالم خیلی بهتره هیچکسم نمیتونه بم زور بگه

منی گ واقعا الان همه ی اینا ب سرم اومده واقعا میدونم چیگار باید بکنی عزیزم هیچی نگو ب زندگیت ادامه بده پیامم بش نده زنگ نزن ب هیچ وجه خودش میاد باور کن ک خودش میاد