اول خودم بگم
مهمون اومد خونمون حال بچه ش خوب نبود رو فرش بالا آورد دیدم بدو بدو اومد سینی و قاشق برد ریختشون تو سینی
انقد حالم بد شد که فقط عوق میزدم بعد بهش پارچه دادم گفتم با این پاکش کن(که همونو بندازم بیرون) اونم پارچه رو برد بعد چند دقیقه دیدم پارچه خشک تو آشپزخونه ست گفتم عزیزم پاکش کردی ؟گفت نه بابا با اسکاچ کشیدم تمیز شد دوباره رفتم برا عوق بعدی
رفت و گذشت شب شد یهو دیدم داد زد فلانیییی(اسم پسرش)برگشتیم دیدیم پی پی پسرش از پوشک بیرون زده و یکم رو سرامیک آشپزخونه ریخته
دیگه این تیر خلاص بود بعدم گیر داده بود که با اسکاچ پاک کنه باز همون پارچه رو دادم گفتم با همین پاک کن میندازمش دور که خداروشکر اینبار همینکارو کرد خلاصه اون شب به یاد ماندنی شد
حالا شما