ی بار تو دانشگاه قرار بود تو نماز خونه دانشگاهمون کل بچه ها جمع بشن ی بحثی راه بیفته با حضور ی روحانی بچه ها همه رفتن منم تند تند وسایلم رو جمع میکردم ب بچه ها برسم تو دلم میگفتم اگه برسم زود سلام میکنم و میرم میشینم ی جا خلاصه چشتون روز بد نبینه رفتم دیدم بچه کلا تو نماز خونه جمع هستم و روحانی هم اومده منم از بس استرس داشتم در زدم بجای اینکه بگم سلام گفتم بسم الله الرحمن الرحیم روحانی پاشد گفت صدق الله علیه و عظیم بیا شین خانوم از خجالت عین لبو شدم