2777
2789
عنوان

نوشته من❥

119 بازدید | 6 پست

لبه پرتگاه ایستادم،خالی از هرحسی بودم 

اما یکم از ارتفاع زیاد پرتگاه ترسیدم ...

بدنم،مورمورشد!

صداش اومد،صدای گرم و دلنشینش ...

_نکنه تصمیم داری خودتو پرت کنی پایین؟

بهش نگاهی نکردم،سرمو بیشتر خم کردم نمیدونم چرا اما علاقه خاصی به راه رفتن رو اعصابش داشتم اونم تو این لحظه!

کمتر از یک ثانیه طول نکشید که سرگیجه کل وجودمو گرفت و یک لحظه انگار همه چی داشت از ذهنم پاک میشد ....

یه سوزش شدید تو کمرم که ناشی از چنگ خوردن بود رو حس کردم!

با همون حالتم برگشتم و نگاهش کردم،توچشاش رگه های قرمز به وجود اومد، از شدت عصبانیت زیادش بود...

کلا ماتم برده بود،نمیدونم تو چشاش چی بود که اگه دقیقه ها،ساعت ها،روزها،یاحتی اگه تا ابد نگاشون کنم خسته نمیشدم!

آروم دم گوشم گفت:راست راستی دیوونه شدی هوم؟

فقط نگاه چشاش کردم و گفتم:من خیلی وقته اسیر این دیوونگیه شیرینم!

زندگی مثل آیینه است☁️✨️

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز