با نامزد دختر عموم دوست بود. ب دخترعموم گفته بود ک کیس ازدواج براش پیدا کنه. اونم منو معرفی کرد بعداز یکسالو اندی قبول کردم شمارشو گرفتم و بعداز سه ماه دوستی عقد کردیم
حالا آشناییه مامان و بابامم میگم
مامانم مال چهارمحاله بابام اصفهان بعد پدر بابام به اونجا ها خیلی سفر میکردن و آشناییت داشتن خلاصه دیگه با اون پدربزرگم رفیق میشن و بابام یه روزی که باهاشون می‌ره اونجا از بین ۹ نفر از خاله هام عاشق مامانم میشه و تمام 😅😍
پسر خاله م بود ،همیشه sms لطیفه و اینا میفرستادیم واسه هم ،
یه بار پیام دادم نوشته بود یه نفر هست دوسش داره و میخواد باهاش عروسی کنه، منم پیام دادم تبریک گفتم و نوشتم کی هست عروس خانوم، اونم جواب داد کسی که ماه دیگه تولدشه😳،
از خجالت آب شدم دیگه من نتونستم جواب بدم تا بعد چند روز دوباره پیام داد ................و الانم شوهرمه🥰
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
