وقتی داشتیم از ماشین پیاده می شدیم یهو تو تاریکی یه پسر بچه رو دیدم با حالت ترس گفتم بسم الله
اونم فکر کنم ترسید گفت چته یهویی اینجوری میکنی منم گفتم ترسیدم اونم با حالت عصبی مسخره م کرد منم گفتم جلو بقیه نکن منم میتونم صدامو ببرم بالا همه رو بیارم گفت هر گروهی میخای بخوری بخور از پشت دیدم یه مرده هست فکر کنم شنید خیلی بهم برخورد و نتونستم جلو گریه مو بگیرم 🖤😔