سلام
من از صبح داشتم با پسرم درس کار میکردم از اخبار عالم و ادمم بی خبر بودم اقا کاری ب کار بچه نداشتن تو گوشی ول میگشتن اخرشم ساعت یک تا سه که نهار خوردیم خوابید ماهم سرصدا نکردیم بیدار نشه ظهر که پسرم خوابید گوشی رو برداشتم دیدم چه اتفاقاتی افتاده و اینستا گشتم
بعد نزدیک بیدار شدن پسرم چشامو گذاشتم رو هم تا خوابم برد شوهرم با صدای بلند گف چه وقت خوابه میخواستی از ظهر بخوابی! الان بچه بیدار میشه نمیخواد بخوابی!
نمیدونم بعد تنفر چه حسیه همون حس رو دارم بهش خیلی ازش بدم میاد اگه نباشه هم رفاه اقتصادیم بیشتر هم ارامش روانیم حس میکنم عین یک انگل چسبیده بهم!
چرا جدا نمیشم؟ چون میدونم بچه ها رو بهم نمیده و بابای مسولیت پذیری نیست براشون!