با اینکه اصلا ندیدمش ولی از اینکه اینجوری برادرشوهرم زنش رو خوبه کرد و شوهر من همیشه منو بده کرد از همشون بیزارم مادره شوهرم چند سال پیش تو دعوا به من گفت تو خراب و هرزه بودی اومدیم خواستگاریت از اون موقع کلا قطع رابطه کردم حالا برادرشوهرم زن گرفته یه جور با هم جون جونین امروز عروسی فامیلا شوهرم دعوت بودیم من چون باهاشون رفت و امد ندارم شوهرم رفت گفتم پسرم رو هم ببره یکم حال و هواش عوض شه حالا دیدم کنار صورت پسرم رژی بود گفت زن عمو منو بوس کرد از این دختره متنفرم شایدم دختر خوبی باشه ولی بازم ازشون بیزارم دوست ندارم به بچه من نزدیک بشه برادرشوهرم و مادرش و زن جدیدش با هم رفتن عروسی یادم به اون روزا میوفته که من باهاشون میرفتم چقدر مادرشوهرم تیکه بارم میکرد از همشون بدم میاد حتی از شوهرم بیزارم که همیشه بدی منو میرفت پیش خانوادش میگفت همشم باهاشون در ارتباطه دلم واسه خودم میسوزه واسه زندگیم واسه تنهاییم اومدم یکم درد دل کنم
خب جاری که گناهی نداره .
مقصر خانواده شوهرتن
مادر شوهرت خودشو نشون میده وقتی ذاتش یکیه و تغییری نمیکنه حالا واسه تو زود بوده واسه اون دو روز دیگست
من همون جاریم که جاری اولی از من خوشش نمیاد! کلا بله برون و عقدمم نیومد. عروسیم عین غریبه دیر اومد زود رفت، ۹ ساله ازدواج کردم تا حالا خونه م نیومده، بچه م بدنیا اومد یه زنگ نزد دیدنش که هیچ!
نمیدونم چه درگیری باخودش داره ولی برای من ذره ای اهمیت نداره.
عروس اول معمولا سپر بلاس
خدا به دلت آرامش بده،ولش کن ارزش نداره زندگیو زهر کنی واسه خودت
ببین تازه گلی چهل روزه
صبر کن کم کم اونارو هم می‌بینی
با اجازه صاحب تاپیک یا همون استارتر عزیز
لطفاً یک نفر تاپیک آخرم رو گزارش بزنه تا بترکه ، بلد نیستم حذف کنم
بیخیال بابا روی خودت تمرکز کن
اولشه عزیزم. چنان آتیشی به جون اون جاری بدبخت بندازن که خدا می‌دونه.
بعدمیکی خوش بحالم که ازشون دورم☺️