بودم قدر ندونستن
هرکار میکردم براشون
پدرشوهرمو شوهرم پول نداشتن من میدادم بهشون
هر روز براشون کلی چیزای خوشمزه درست میکردم
صمیمی بودم باهاشون مث خانواده خودم میدیدمشون
خیلی بعضی وقتا از زیاد خوب بودن خودم حالم بهم میخوره وقتی سو استفاده میکنن
من عروس خوبی هستم چون مثل پدرومادر خودم میدونمشون اوناهم برام کم نذاشتن همیشه هم بهم میگن خدا ازت راضی باشه😍
هیچ دلیلی نمبینبم که بخوام همش بهشون سرویس بدم تا عروس خوبی به نظر برسم
تو مناسبت های مهم بهشون سر میزنم یا تماس میگیرم، روز مادر و روز پدر براشون کادو میگیرم و کلا کاری بهشون ندارم، چون جنبه ندارن
مثلا من به خاطر شرایط مالیشون خیلی جاها کوتاه اومدم
ولی میبینم اونا از شرایط مالی پدرم سواستفاده میکنن و جاهایی که خیلیییی وظیفشونه انجام بدن مثل جشن گرفتن رو تمام هزینه هارو تقبل کردن به پدر من
بعد به منم میگن توقعت بالاس😐
پسرشون هفته ای دوروز اینجاست
تواین ۵ ماه فقط دوروز خونشون بودم
هفته ای یه بار زنگ میزدم حالشونو میپرسیدم
ما به ماه بهم زنگ نمیزن سراغ نمیگرفتن
درسته من دیگه نمیخوام تویک ساختمون باشم چون بدشدت دخالت میکنه مادرشوهرم بین مون دعوایی انداخت ... گذاشت شوهرم دست روم بلند کنه باراولش نیست این مادرشوهر ... الان ۵ روزه اومدم خونه بابام شوهرم زنگ بابام زد گفت براش خونه جدا میگیرم و... اما زنگ من نزد بااینکه اون مقصره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
