عزیزم کارت اصلا درست نبوده
دوباره یه کار اشتباه تر تازه برا خانوادت رفتی خرید؟؟
خوبی و کمک کردن به خانواده یا پدرمادر خیلی پسندیدست اما در صورتی که قدردان و قدرشناس باشن
هرکسی مسئول زندگی خودشه
دختر و پسر خانواده خوبه گاهی کمک حال باشن
اما عروس و داماد هیچ وظیفه ای در قبال خانواده مقابل ندارن
شما تاپیک های قبلیتون گفتین داداشتون گفته من ۵قسط وام ندارم بدم شما بدین (آخه این چه حرفیه)
یا خواهرتون زنگ میزنه پول میگیره به هر بهانه ای
شوهرتون بنده خدا ضمانت وام فامیلاتون رو کرده و الان بخاطر عقب‌افتادن قسطاشون آبروش تو بانک گیره
خودتون یه کار اینترنتی انجام بدین و هرازگاهی یکم خورد و خوراک برا خونه پدرتون بخرین اونم فقط برا پدر مادرتون
الان همه ی این کارای خانواده‌تون رو هم جمع شده تازه کار خودتون هم قوز بالاقوز و همین باعث شده شوهرتون حس کنه داره سواستفاده میشه ازش و شما و خانوادتون فقط پولشو میخواین(حس قربانی رو داره)
این زندگی اگر اینطور پیش بره به جای خوبی نمیرسه
تا دیر نشده یکم به خودت و آیندت و زندگیت بیشتر فکر کن
بعد از این زندگی نه خواهر نه برادر هیچکس به داد دلت نمیرسه تازه فکر نکنم تو خونه بابات آرامشی که الان داری رو داشته باشی(هیچکس به هیچکس نیست)
من اولش همین فکر رو میکردم تاپیکهاش رو دیدم برادرش به ضمانت شوهرش وام برداشته نمیده شوهرش میده خواهرش به اسم ایشون میره شرکت ۶ میلیون میگیره مامان وباباش هم تو جهیزیه گرفتن سواستفاده کردن پس کار خیلی زشتی کرده طلاهاش رو به همچین شوهری نداده حتما شوهرش بخاطر حانواده اش امتحانش میکرده
تو تایپیک اولت طوری گفته بودی که خانواده خودت در حد خانواده همسرت هستن ولی همسرت خیلی بالاتره و... وای الان‌میگی خاندان همسرم رو اسمشون‌رو تریلی هم نمیکشه ولی خانواده تو محتاجن‌تو ازشون از هایپر خرید کنی وگه نه به مشکل میخورن.... والا حرفات یجوریه بنظرم بیشتر به داستان‌سرایی میخوره. ولی اگه واقعا همچین شوهری وجود داشته باشه و زنش طلاهاشو نده خیلی عجیبه و بعید ...
والا تو داستانها هم‌نمیشه اینقد پول رو بی حساب و کتاب ریخت و پاش کرد و بخشید. مگه گنج قارون پیدا کرده کرده که صد میلیون و دویست میلیون میبخشه و کل طایفه شما رو از چول سیراب کرده ...
واقعا میگن سیب سرخ نصیب شغال میشه.خانواده ی من انقدر مظلومو محترمن ولی جز اینکه شاهد زجر کشیدن بچشونن چیزی نصیبشون نشده بااینکه یه قرون شیربها نگرفتن جهیزیه کامل گرفتن حتی وام ازدواج منو دادن سرمایه ی زندگی شوهرم ولی قربون خدا برم مادرم روزی ۵ساعت نماز میخونه ولی...من بااینکه جیبم خالیه ولی بقدری دلم بزرگه چشمو دل سیرم واقعا عاشقانه شوهرمو دوست داشتم الانم دارم ولی تنگ دستیم و خانوادش به کل پشتمونو خاای کردن حتی عروسی ندیدم و تو عقد فهمیدم شوهرم معتاده حتی دلم نیومد ولش کنم گفتم شاید بدتر بشه زندگی من که سوخت بذار بمونم شاید من زندگی اینو جمع کردم خلاصه زندگی من بجای اینکه با سفیدی لباس عروس شروع بشه با سیاهی شیره ی تریاک شروع شد همونقدر سیاه همونقدر تلخ...
نمیدونم چرا تاپیکا این کاربرو باور ندارم فک میکنم ارزوهاشو وتایپ میکنه البته ک فقط نظر منه
