سلام خانوما الان اشکام داره میاد خیلی امروز کوچیک شدم من همونیم که گفتم طلاهامو ندادم و شوهرم دلخور شد..... امروز صبح بلند شدم کلی به خودم رسیدم و که برم برا خونه خرید کنم برا خونه مامانم گفتم بخرم چیزی .....بعد رفتم مغازه کلییی مثل همیشه خرید کردم کارتمو هرچی میکشم پول نداره بعد به شوهرمزنگ زدم گفتم کارتم خالیه خرید کردم لطفا برام یه خورده بریز لطفا بخدا کلی التماسش کردم گفت نمیخواسته بری خرید خودم میخرم گفتم تورو قران ابرومو نبر این هایپرمارکت منو میشناسه حیثیتممیره گفت بزار همونجا خودم موقع اومدن حساب میکنم میارم بچه هااااااا خیلی دلم شکست اولین بار بود که حس کردم هیچ تکیه گاهی ندارم انگار دیگه همه ی اون نعمت و دست و دلبازی پر کشیده کلی از خجالت مردم اخه اصلا اینجوری نبود شوهرم منم گفتم تو دعوا تهدید الکی کرده که از این به بعد فقط خرجیت ولی واقعا میخواد از نظر مالی بهم سخت بگیره ماشینو گرفته امروز از اینهمه پیاده روی مردم دیگه هیچی پول ندارم ........دیگه پول نمیخواد مثل قبل در اختیارم بزاره ....دیشب شام درست نکرده بودم بخدا خوابم برده بود کلللللییییی بارم کرد یه تو دهنی محکمم زدگفت وظیفت یادت نره دختره ی بی لیاقت......کلی بارم کرد تا میرم سمتش کلی خوردم میکنه با حرفاش ......بابا من غلط کردم اصلا دیشب گفت یه کاری میکنم تا قشنگ معنی مال من و مال تو کردن رو بفهمی انگار ازم بدش میاد.....