هشت سال عروس شونم.....خواهر شوهرم شهر دیکه ای هست.من با شوهرم بعد از هشت سال رفتیم خونشون وروز دوم برگشتیم....روز اول که خوب بود اما روز دوم حرف از پدر ومادرامون شد خواهرشوهر بی ادبم گفت ببخشید ولی بابات هر غلطی خواسته توی جوونیش کرده وهر گ و ه ی خواسته خورده حالا دور مادرت می گرده منم ماراحت شدم کفتم حق نداری به پدرم توهین کنی هرکاری کرده پدرمه گفت،گفتم ببخشید که....همه اینا رو اروم گفتم ویکی دو ساعت هنگ بودم شوهرم بیرون بود اومد وگفتم امشب بلید برگردیم....ضمنا مادر شوهر وپدر شوهرم باهم مشکل دارن ومادرشوهرم رفته قهر نمی دونم از حسودیش بود یا چیز دیگه...شما بگید من چی باید می گفتم ؟اصلا چرا این همه بی شعور بازی دراورد
حتی شوهرم وقتی فهمید تعجب کرد....