بزار یه چیزی برات تعریف کنم
بخدا باردار بودم واسه دکتر مجبور شدم برم یه شهر نزدیک که ۲ ساعت راه بود
باور کن از ساعت ۱۲ ظهر تا ۸ شب یه بیسکوییت پول نداشتیم بخریم ، فکر کن زن حامله
تا دلت بخواد از این خاطرات دارم ولی گذشت
واسه تو هم میگذره ، غصه نخور فدات شم